دیشب توی یک کتاب خوندم هر وقت خدا پایه های زندگیت را لرزاند برای اینکه به یاد بیاری که یکی بوده که آنها را برات محکم می کرده و اون همان خدایی هست که از رگ گردن به تو نزدیکتره.
من امروز با دوستای گلم می خوام برم حافظیه. جایی که همیشه بهم آرامش می ده انجا حتما تفالی هم به خواجه شیراز می زنم. تا حالا همیشه تو مشکلاتم خیلی کمکم کرده.
امروز یکی از روزهای زیبای خداوند برای ماست پس آنرا با غم واندوه سخت نکنیم.
سلام
سلام مخصوص من را برسان
رقصید میان باغ رویا با او
این دخترک نا رس رنگین گیسو
بر گردن او نهاد لب را افتاد
چون بوسه ی شیر بر گلوی آهو
سلامت ندای روشن صبح وکلامت رمزگشای حقایق گیتی باد
سلام
اره شیرازیم ولی از شیراز دورم .
موفق باشی
باید تورو پیدا کنم/هرروز تنهاتر نشی
وقتی که خدا دوست ورفیق دلت بشه هیچ وقت تنها نمی مونی