جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

دریغ

دریغ بر ملتی که لباسی را برتن می کند که خود نمی بافد،نانی را می خورد که خود درو نمی کند،شرابی می نوشد که از چرخشت او جاری نمی گردد. 

دریغ برملتیکه زورمدار را همچون قهرمانی تشویق می کند،و سلطه جوی پر ابهت را عطا بخش می انگارد. 

دریغ بر ملتی که در رویای خویش خواهشی را خوار می شمرد ،اما در بیداری تسلیمش می شود. 

دریغ بر ملتی که دم بر نمی آورد ،مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام بر می دارد ،خود رانمی ستاید مگر در ویرانه هایش ،عصیان نمی کند مگر هنگامی که گردنش در میان تبر وکنده قرار دارد. 

دریغ بر  ملتی که سیاستمدارش روباه است ،فیلسوفش شعبده باز و هنرش هنر وصله کاری وتقلید. 

دریغ بر ملتی که با شیپور به استقبال حاکم تازه اش میرود وبا هو کردن بدرقه اش می کند تنها به خاطر اینکه با شیپور به استقبال دیگری برود. 

دریغ برملتی که فرزانگانش در اثر پیری گنگند و مردان شجاعش هنوز در گهواره اند. 

دریغ بر ملتی که پاره پاره شده وهر پاره ای خودرا ملتی میداند! 

جبران خلیل جبران

عشق ورزیدن

روزی فرشته ای به کنار تخت خواب مردی رفت و او را بیدار کرد و گفت: با من بیا تا تفاوت بهشت و جهنم را نشانت دهم.  آن مرد که فرصت جالبی بدست آورد آن را از دست نداد و با فرشته همراه شد. وقتی به جهنم رسیدند فرشته او را با تالار بزرگی برد که میز بزرگی در آن قرار داشت و روی میز از انواع غذاهای لذیذ، نوشابه های گوارا و شیرینی های خوشمزه انباشته بود. اما در انتهای تالار همه ناله می کردند و می گریستند. وقتی مرد به آنها نزدیک شد، دریافت که همه افراد بندی بر روی بازوان خود دارند که مانع خم شدن دستهای آنان است. در نتیجه آنان نمی توانند حتی لقمه ای در دهان خود بگذارند. سپس فرشته مرد را به بهشت و تالار بزرگ برد که در آنجا میزی بزرگ با انواع غذاهای مطبوع، نوشابه های رنگارنگ و شیرینی قرار داشت.  اما در اینجا به عکس جهنم مردم می خندیدند و اوقات خوشی را کنار هم می گذراندند.  وقتی مرد به آنان  نزدیک  شد دقت کرد و دریافت  که آنان نیز همان قید و زنجیرها را دارند و دستشان خم نمی شود تا بتوانند غذا بردارند و در دهان خود بگذارند.

به نظرشما تفاوت میان بهشت و جهنم چه بود؟

عچله نکنید هنوز داستان تموم نشده.

تفاوت آنها با جهنمیان این بود که بهشتیان غذا را برمی داشتند و در دهان  یکدیگر  می گذاشتند و به این ترتیب  به کمک  یکدیگر  از خوردنی ها و آشامیدنی های لذیذ بهره می بردند.

 

به این می گن انسانیت. بهشت توی همین دنیا هم وجود داره. بعضی وقتا ما آدما مثل همون جهنمیا می خوایم از آنچه در اختیار  داریم به تنهایی لذت ببریم و حاضر نیستیم حتی اون را بهترین دوستانمون شریک  بشیم و به خاطر همین حتی در بعضی از موارد نه تنها از اونها لذت نمی بریم، بلکه باعث درد و رنج خودمون هم می شیم. در صورتیکه شاید مثل همون بهشتیها با کمک کردن به هم بتونیم از اون چیزی که خداوند برای ما در فراهم کرده لذت ببریم.

آره دوست خوبم. عشق می تونه جهنم رو به بهشت تبدیل کنه.. پس بیاید دست به دست هم بدیم و به جای اینکه با خودخواهی موقعیت ها رو از دیگران بگیریم، عشق  رو به همدیگه هدیه بدیم تا از بهشتی که خدا در اختیار ما قرار داده لذت ببریم.

ما انسانها از جنبه ای مثل حیوانات کوچک هستیم  که حتی  برای دففاع از خود پشم یا دندان تیز هم نداریم. آنچه از ما محافظت می کند، شرارت ما نیست بلکه انسانیت و قدرت ماست برای دوست داشتن دیگران و پذیرفتن عشقیکه آنها به ما می دهند. هارولدلیون

سرزمینی از آن زندگانی است، سرزمینی از آن مردگان، ((عشق)) پل میانی است.

عشق یگانه حقیقت و یگانه مایه بقاست.

سامراست موام: داستان غم انگیز این نیست که انسانها فنا می شوند بلکه این است که آنان از دوست  داشتن باز می مانند

گاه گاهی نپیمودن راهی است برای رسیدن 

گاهی سکون وسکوت مجالی است برای هوشیاری  و 

چه ژرف است عمق این هوشیاری  

از خود تو به خدایت  

انگار این همه فاصله خلاصه می شود در همان یک کلام  

منصور حلاج  

انا الحق

در سوگ حسین

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود 

افسوس که به جای افکارش اشکهایش را دیدیم 

و 

بزرگترین دردش را بی آبی دانستیم

یادداشتهای یک دوست

دوست خوبم  

سلام سلام منو از رویه یه جای گردالی که بهش میگن زمین بپذیر .نمیدونم سرت خلوت میشه که نامه منم بخونی یا اینکه میدی فرشته ها برات بخونن اما نامه منو پارتی بازی کن خودت بخون. 

دوست مهربونم این روزها بیشتر دلم می خواد باهات حرف بزنم، از دلتنگی ام از شادی هام برات بگم.یه کاری کن دلم آروم بشه دیگه کینه هیچ کسی را توش راه ندم.حالا که تو دلم جای توه میشه مگه کینه هم جا بگیره. 

می دونم بعضی وقتا خیلی از دست بعضیا دلگیر می شم اما باز هم دوست ندارم که همیشه کینه اونها را تودلم نگهدارم. 

دوست خوبم اگه داری  یه کم آرامش ثروت مهربونی دانش وادراک واندیشه را بده یکی از فرشته هات بیاره روی زمین ما،دیگه چیزی نمی خوام.دوستت دارم.