جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

عطر رمضان

امشب عطر رمضان را با تمام وجودم حس می کنم عطر این ماه عزیز خدا ،دمادم غروب یاد رمضان پارسال افتادم.دلم بدجوری گرفت . 

هنوز هم گاهی دلتنگ می شم اما دلتنگی که هر بار بر فهمم اضافه می کند. 

رمضان گذشته برای من ماه برزخ نه وقت خروج از برزخ زندگیم بود.شگفتا که چقدر خداوند ... 

نزدیک شدم به او چرا همیشه وقتی محتاجش می شوم اینقدر خودم را نزدیک می بینم.مثل این روزها مثل امروز پای نماز مغربم 

یکسال گذشت و چقدر تند تند ... 

بوی عطر خدا را در شبهایش در سحر گاه می توان حس کرد. مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را  

و چه خوب مرا اجابت کرد.  

دلم دوباره سرشار از شور است سرشار از غم سرشار از شادی  

بعضی وقتها آنقئر شادم که ناگاه غم را با تمام وجودم حس می کنم وگاه آنقدر غم دارم که شادی را با تمام وجودم درک می کنم وچقدر درک اینچنینی از شادی وغم دردناک و آرامبخش است 

خدایا اکنون که در آستانه این ماه مهربان تو قدم در راه بندگیت می گزاریم وبا ربناهای هنگام مغرب با تمام وجودمان تورا بر سر سفره های افطارمان می خوانیم پذیرایمان باش  

خداوند سلامتی و سعادت را بر خانه های ما بپاشان و محبت وهمدلی را بر دلهای تاریکمان قرار ده. آمین

در این دنیا که مردانش عصا  

از کور می دزدند 

من از خوش باوری اینجا 

محبت آرزو کردم...

سلام به تو نور چشمم

سلام به تو یی که بیشتر از جانم دوستت دارم

این دومین نامه ای که برات می نویسم ،عزیزم دوستی بهم گفته بود که اگه راستگویی را بهت یاد بدم همین برای همه عمرت کافیه.

عزیزم باید یاد بگیری که اگر یکبار به خودت اجازه دادی که کسی را فریب بدی به تمام دنیا اجازه داده ای که تو را فریب بدهند .

پسرکم از جایی می آیی که سراسر نور وروشنایی است مبادا برقهای این دنیایمان نور و روشنایی چشمانت را بگیرد .

نور چشمم هیچ چیزی ندارم که برایت ارمغان بیاورم فقط عشق هنوز خیلی مانده تا مفهوم این را بدانی که عشق های امروز ما نیز آلوده هوس گردیده و سر شار از فریب

عزیزکم شرافت مرد مثل بکارت زن است مبادا شرافتت را دروغ وفریب به یغما ببرد می دانم آنقدر پاک و معصومی که این چنین نخواهد شد .

اندیشه ات پر از روشنایی و آگاهی باشد . برایت سفری پر از سلامتی آرزومندم سفری که در آن هر لحظه بر داشته هایت افزوده می گردد امیدوارم سفر دنیاییت هم همین گونه باشد .

قدر لحظه هایت را بدان و همواره سپاسگزار پروردگار باش و خودت را آماده کن برای زندگی وجایی به اسم دنیا.

راستی تا انجا هستی و هنوز فراموشت نشده که از نزد چه کسی برای ما هدیه شده ای برای من و مادرت پدرت و تمام کسانی که دوستت دارند دعا کن.خداوند یاور لحظه لحظه ات نور چشمم .

فقر

امروز وقتی از یک کارگر خواستم کلید ی را برام بیاره  واژه ای را شنیدم که هنوز هم در باورم نمی گنجد : ارباب

کارگر گفت کلید دست اربابه!

از سریال های تلوزیونی که بگذریم . چند نفر از ما این کلمه را با این مضمون شنیده ایم .

جایی که رفته بودم سراسر فقر بود کودکانی را آنجا دیدم که هر کدام یک مجموعه کاملی از فقر و تنگدستی از همه لحاظ بودند .فقر فرهنگی فقر مالی فقر دانش و....

چنان با پای برهنه در آفتاب راه می رفتند که گویی هرگز کفشی به پایشان آشنا نشده و چنان مبهوت نگاهم می کردند که گویی عجیب ترین موجود روی زمین را دیده اند البته زیاد هم تعجب نکردم چون انها بچه هایی بودند که زن را فقط و فقط محصور در خانه دیده اند . اکثریت آنها بچه هایی هستند که والدین انها مهمان های ناخوانده این کشورند یعنی افغان

هنوز هم کلمه ارباب برایم عجیب است پس هنوز هم ارباب و رعیتی پابرجاست....

نامه ای به یک نوزاد

سلام به تو فرشته معصوم خداوند 

سلام به تویی که هنوز نیامده دل ما را پر از شادی کرده ای و چقدر انتظار آمدنت را می کشیم 

آمدنی که شاید زیاد هم به نفعت نباشد.عزیزکم این روزها که کم کم داری کامل می شوی تا آنقدر قدرتمند شوی که روزی نام انسان را به تو بگذارند را قدر بدان شاید سالها بعد که این نامه را می خوانی وبرای خودت مردی شده ای هرگز این رو زها را به یاد نیاوری اما من برایت ثبتش می کنم تا بدانی که قبل از آمدنت چقدر شور و شعف در دل همگان بود. پسرکم مادرت لحظه شماری می کند با تمام وجودش مادر بودن را حس می کند هر حرکت تو هر صدای قلب تو و هر چیزی که تو را به یادش بیاورد برایش از همه دنیا مهمتر است دوستت دارد شاید تا به حال به هیچ کسی به این اندازه مهر نداشته است. 

می خواهی جایی پا بگذاری که باید خیلی قدرتمند باشی تا زندگی کنی  

جایی که اسمش دنیا و خاکی که نامش ایران است دنیای ما خیلی کوچکتر از جایی است که از آن می آیی اما آنقدر گرفتارت می کند که دیگر حتی فراموشت می شود از کجا آمده ای همه ما الان دچار این فرا موشی شده ایم. اما تو سعی کن اینگونه نباشی. 

کسانی اینجا هستند که خیلی دوستت دارند با تمام وجودشان پس همه چیز اینجا  هم خیلی بد نیست. 

اما تو فراموش نکن که نباید زیاذ همرنگ جماعت شوی هر چیزی که اندیشه تو هدف تو و از همه مهمتر قلب آگاه تو می پسندد را انجام بده.از هیچ چیز واهمه ای به دل راه نده . 

فرزندم 

برای زندگیت صبوری مهربانی شرافت و پاکدامنی و راستگویی را پایه های زنگیت قرار بده. 

دوستت داریم با تمام وجودمان و چشم انتظار آمدنت هستیم 

جوانه

سلام به تویی که پر از شوری پر از تازگی 

بوی عطر یاس می دهی بوی جوانی ،چقدر هوای تو لطیف است و چقدر شفاف جوانی پر از زیبایی طراوت تلاش همت است. 

پر از خنده های مستانه پر از اشتباهاتی که به واسطه آنها جوان می مانی وقتی یاد بگیری بشود درس روزگارت 

پر از شرافت جوانمردی نجابت پاکدامنی که اگر اینها نباشد جوان نیستی و نخواهی بود 

پر از تلاش تفکر اندیشیدن جوان پر از همه چیزهای خوب خداست نفسش عطرروشن حضور دوست است. 

جوان باشیم وجوانی کنیم. 

یه روزی یه جایی یه کسی بهم گفت خیلی سنگ خدات را به سینه می زنی ؟اما واسه چیزهایی که گفته هر کدوم را به نفعته قبول داری هر کدوم هم که نه با تو توی یه جوی نمی ره ردش می کنی؟  

وقتی می خوای نماز بخونی همچین خودت را می پوشونی که مبادا از تقرب به خدا کاسته بشه 

اما .... 

اما خدایی که من می شناسم اینجوری نیست خدای من پر از مهربونیه خدایی که فقط می گه هوای دل بقیه بنده هام را داشته باش به خودت به دوستت به هر کسی که مثل تو ستم نکن 

اما ما ادمها فقط چسبیدیم به چنتا چیزی که یه جورایی کمکمون می کنه خودمون راحت تر باشیم 

خدای من این روزها باز هم دلم هوات را کرده دلم می خواد بیای پیشم بشینی و دستام را بگیری که خوش به حال کسی که گرمای وجود تو را با دستاش حس کنه.  

دلم می خواد کنارم باشی سرم را روی شانه های قدرتمند تو بزارم وتو نوازشم کنی. 

می دونم که خیلی بهم نزدیکی اما دلم می خواد لمست کنم با تمام وجودم...

 

دل

وقتی داشت سفره دلش را جمع می کرد تمام بغض دنیا در نگاهش بود همیشه سفره های دل را پهن می کنند اما این یکی داشت جمعشان می کرد سفره ای پر از خاطره پر از عشق پر از صبر و پر از غم 

نمی توانست گریه کند اما کاش بغضش را فرو نمی خورد 

کاش او هم گریه می کرد شاید سبکبار می شد.... 

تقدیم به وجود پر از مهر وشکیباییش

قلب من , قالی خداست ….

                                          تار و پودش از پر فرشته هاست.

                                شب که می شود خدا,روی قالی دلم راه می رود .

                                                    ذوق می کنم,

                                                   گریه می کنم….

                                            اشک من ستاره می شود.

                                       هر ستاره ای به سمت ماه می رود