من یاد گرفته ام ...
" دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "
ولی نمی دانم چرا ...
خیلی ها ...
و حتی خیلی های دیگر ...
می گویند :
" این روز ها ...
دوست داشتن
دلیل می خواهد ... "
و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده ...
دنبال گودالی از تعفن می گردند ...
.
.
.
دیشب ...
که بغض کرده بودم ...
باز هم به خودم قول دادم ...
من " سلام " می گویم ...
و " لبخند " می زنم ...
و قسم می خورم ...
و می دانم ...
" عشق " همین است ...
دیروز اولین جلسه کلاس درس ترمودینامیک بود درسی که شاید تو تمام درسهای رشته فنی همیشه بیشتر از همه مشتاقش بودم و الان این اشتیاق چند برابر شده و آن هم یه دلیل داره
استاد
و مطمئنم این کلاس درس را هرگز فراموش نخواهم کرد کلاس درس دکتر مشفقیان
و همیشه از اینکه افتخار شاگردی ایشان را داشتم از خداوند سپاسگزارم
شاید شمایی که الان این نوشته را می خونید براتون این همه اشتیاق حیرت آور باشه
ولی دیروز اولین کلاس درسی این ترم با ایشان تشکیل شدو همین بس که این کلاس با تمام ساعت های درسی دیگرمون متفاوت بود و اصلا هیچ کسی حتی یکبار هم به ساعتش نگاه نکرد تا ببینه چه ساعتی کلاس به پایان می رسه
و شیوه تدریسی که منحصر به فرد بود...
لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ سرخ.گلها انار شد ، داغ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت .
دانه ها عاشق بودند ، دانه ها توی انار جا نمی شدند .
انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید .
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید .
خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود .کافی است انار دلت ترک بخورد .
برگرفته از لیلی نام تمام دختران زمین است
نظر آهاری
کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض.......سازکم با من گفت
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل من خدا را دارم
من و سازم چندی ست که فقط با اوییم...........
اگه قبل از آمدن به این دنیا انتخابی در کار بود و این پرسش که می خواهی به این دنیا وارد شوی یا نه؟ فکر می کنی چه چیزی را انتخاب می کردی؟
آمدن یا نیامدن
سریال دارا و ندار یکی از سریال های نوروزی امساله که از شبکه 5 پخش می شه و بقیه کانال های استانی هم با تاخیر آن را پخش مجدد می کنند سریالی که گوشه ای از اختلاف طبقاتی موجود تو این مملکت را نشان می ده اختلاف طبقاتی که به نظر من وضع از این چیزی که نشان داده می شه خیلی بدتره و جالبه که چیزی که در آین سریال می بینیم یه جور بی خیالی و وجود رضایت تو بعضی از این خانواده های ندار از چنین وضعیتی است یا به قول ما ایرانیها علی بی غم بودنشان هست.و همچنین مهر و محبت بین افراد خانواده است که گویی با آمدن ثروت و مال به خانواده تمام این مهر و محبتها رخت خواهد بست
نمی دونم ما ایرانی ها تا به کی باید فقرو تنگدستی را دلیل برای مهربانتربودنمان بدانیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و اما یکی از ملال آورترین قسمت های این سریال مربوط به خانواده ای است که پدراز صبح تا شب در کوچه و بازارهای این شهر نقش حاجی فیروز را برای بدست آوردن لقمه ای نان حلال ایفا میکنه و شغل و محل در آمدش را هم از خانواده اش پنهان می کنه تا جایی که وقتی به طور اتفاقی توخیابان با خانواده اش روبرو می شه از ترس شناخته شدن به آنها پشت میکنه....
تمام لحظه هایی که از فقر و نداری پرده بر می داره روح هر انسانی را آزرده میکنه و نمی دانم چرا باز هم ما تو این سریال هامون یه جورایی با وجود تمام مشکلات فقر اون را چیز خوبی نشان می دیم چیزی که باعث مهر ومحبت بیشتر و همدلی تو خانواده ها میشه...
و نمی دانم این فقر تو کشوری که از لحاظ ذخایر خداداد تقریبا بی نظیره تا به کجا می خواد پیشروی کنی که عده ای به نان شب محتاجند و عده ای پول های باد آورده شان را.....
واما تا به کی....؟