زن عشق می کارد و کینه درو می کند....
و این, رنج است, »
در قلب مالامال از درد...!
و اینها همه کینه است که کاشته می شود
او زنده می کند...
بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل
و درد های منقطع قلب مرد؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن
قدم های لرزان مردش؛
جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در
صورت مردش به جای گذشت زمان
کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و
مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد...
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
را می بینی...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی...
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو...
قانونگذار می توانی ازدواج کنی...
لازم است وتو هر زمانی بخواهی به لطف
برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی
تو مختار به داشتن چهار همسرهستی....
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و
با تو برابر...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش