امروز وقتی از یک کارگر خواستم کلید ی را برام بیاره واژه ای را شنیدم که هنوز هم در باورم نمی گنجد : ارباب
کارگر گفت کلید دست اربابه!
از سریال های تلوزیونی که بگذریم . چند نفر از ما این کلمه را با این مضمون شنیده ایم .
جایی که رفته بودم سراسر فقر بود کودکانی را آنجا دیدم که هر کدام یک مجموعه کاملی از فقر و تنگدستی از همه لحاظ بودند .فقر فرهنگی فقر مالی فقر دانش و....
چنان با پای برهنه در آفتاب راه می رفتند که گویی هرگز کفشی به پایشان آشنا نشده و چنان مبهوت نگاهم می کردند که گویی عجیب ترین موجود روی زمین را دیده اند البته زیاد هم تعجب نکردم چون انها بچه هایی بودند که زن را فقط و فقط محصور در خانه دیده اند . اکثریت آنها بچه هایی هستند که والدین انها مهمان های ناخوانده این کشورند یعنی افغان
هنوز هم کلمه ارباب برایم عجیب است پس هنوز هم ارباب و رعیتی پابرجاست....