لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ سرخ.گلها انار شد ، داغ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت .
دانه ها عاشق بودند ، دانه ها توی انار جا نمی شدند .
انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید .
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید .
خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود .کافی است انار دلت ترک بخورد .
برگرفته از لیلی نام تمام دختران زمین است
نظر آهاری
سلام
درخت انار عشق را از کجا یاد گرفته بود ؟
آیا کسی به او یاد داده بود ؟
بنظر من که نه ؟
پس ما نیز نباید راز عاشقی رو از کسی طلب کنیم
راز عاشقی برای هر کسی از درون خودش تنجه میزند
باید بدنبال تنجه های درونمان بگردیم
هر تنجه ای می تواند کلیدی بر عشقی پاک باشد
پس بهتر است بدنبال کلیدهای درونیمان باشیم
تا جلوه های بیرونی
احساسات پاک ما هیچگاه به ما دروغ نگفته و نخواهند گفت
پس بیایم بدنبال تنجه های برآمده از درونمان باشیم
و اسم این تنجه های نو شکفته را عشق بزاریم
بهارت پر از تنجه های زیبای درونت
سلام وسپاس
زیبا بود.