جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

ازسر دلتنگی

یکسال دیگه گذشت سالی که اصلا فکرش رو نمی کردم اینطوری باشه یعنی جرات فکر کردنش رو نداشتم. 

نوروز ۸۷ را خوب یادم مونده با اون همه دیدو بازدیداش و بعد هم اردیبهشت خرداد که یه سفر رفتم مشهد با مامان بودم بد نگذشت 

من حافظه خوبی ندارم برای از بر کردن رویدادهای زندگیم فقط از  سالی که گذشت بزرگترین هاش تو ذهنم مونده. 

خاطره خوش یه خبر توی مرداد که چندان طول نکشید و خوشیش از بین رفت وبعد ماه رمضان امسال 

ماهی که برای من سراسر آشوب بود وتشویش ولحظات خلوت با او.... 

دلم خیلی گرفته بود از تموم هستی از اینهمه صبراز 

این همه تردید وجودم پر از ترس بود وحشت و چیزی که فقط خودم می فهمیدمش 

 شبی نبود که دعا نکنم تا از برزخ بیرون بیام تا شب شهادت بزرگ مرد تاریخ بود 

یه جورایی فهمیدم باید چی کار کنم دیگه باید راهم جدامی شدیه جور مکاشفه که جوابم رو گرفتم جواب تمام تردیدهام تمام لحظه های اشک ریختنم و تمام شکیبایی هام  

اما بازم صبرکردم تا ماه رمضان تمام شد درست یادمه لحظهای که گفتم تصمیمم رو  

خیلی سخت بود الان هم دردش رو احساس میکنم یه جور حالت بهت ناباوری اما هوشیار 

خیلی طول نکشید اون یک ماه و اندی 

نمی دونم چطور سرکار می رفتم خودم رودلداری می دادم یا نه اول بقیه رو آرام میکردم تا یه جایی که دیگه تمام شد نیمه آبان .... 

 ماهی که همیشه اینقدر دوستش داشتم برام شد یه ماه سخت مثل زنی که منتظر یه بچه ای که بهش گفتن یا می میره یا ناقص دنیا میاد البته یه درصدی هم شاید.... 

یک روز تمام گیج بودم ومنگ  

با خدا حرف میزدم امانصفش ناسپاسی بود 

اما کم کم ارام شدم 

به خاطر چیزهای خوبی که دارم وبه دست آوردم ازش تشکر کردم.بقیه اش برای بعد......

نظرات 1 + ارسال نظر
یه دوست دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام به او که می آفریند و می گوید بزرگ شو و بفهم آنچه تاکنون کسی نفهمیده -- بخوان آن چیزایی رو که تا کنون کسی نخوانده ببو بو هایی رو که تا کنون کسی نبوییده و .......در انتها که برای بعضی ها هم در انتها نیست

بیاموز اتصال این سه حرف رو ع ش ق

می دانی که این آخرشه -- این آخرین و مهمترین و باارزش ترین چیزاییست که یک آدم می تواند حس کند و با اعماق وجود خاکی این کلمات الهی و غیر خاکی را لمس کند

بیاموزیم که اگر فهمیدیم که این سه حرف حرف آخر خداست اونا رو سعی کنیم سر هم کنیم و تلاش کنیم که بفهمیم در ارتباط این سه حرف چه موجود زیبایی آرمیده است که وظیفه اشرف این است که آن را اول بیابد و در قدم بعد بی هیچ هیاهو و صدایی و بی هیچ لمس آشکاری او را بیدار کند

اگر بتوانیم او را بیدار کنیم به وجودمان راه پیدا می کند و ما را احاطه می کند او دیگر هیچ گاه نمی تواند که بخواب برود او مونس همیشگی ما خواهد شد او از بدنامی هراسی در دل ندارد او زیباست و به ما عشق می ورزد چون او خود عشق است معنایی که هیچ کس تا او را خود بیدار نکرده باشد نمی تواند بفهمد

من احساس می کنم الان از زبان او می نویسم نه از افکار خودم اگه غلط املایی هم در این متن می بینی این غلط های اوست نه من -- البته این هم شوخیی بود با او که بیش از همه به من نزدیک است

من او را همین گونه که گفتم لمس کرده ام نه کم و نه بیش -- ای کاش بتوانیم اگر او را حس کردیم در مورد حس کردنش با پاک سرشتان بی ریا صحبت کنیم تا اونها هم بتوانند سعیشون رو در لمس کردنش بکنند

وقتی که او به درون ما راه پیدا کرد می توانیم صدای ضربانش رو از درون و اعماق وجودمان بشنویم نه نه حس کنیم می توانیم باهاش زندگی کنیم می توانیم با تمام وجود بگوییم که دیگر تنها نیستیم -- دیگر به هیچ وجه احساس تنهایی نخواهیم کرد حتی اگر به جزیره ای دور و بدون سکنه تبعید شویم

آری چه زیباست زندگی با او -- این مطالب با باز کردن این صفحه از ذهنم گذشت اما فکر کنم که اجازه بدهی این نظر اختصاصی برای تو رو بر روی وبلاگم هم بزارم تا دیگر دوستانمون هم اون رو ببینند -- اگه اجازه دادی اونو بر روی وبلاگم هم می زارم -- بهم خبر بده

یا حق -- تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد