جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

تو

شکوفه گفت:

«بهار که بیاید

 من آن اتفاق کوچک سپیدم

 که روی شاخه می افتد».

ماهی گفت:

«بهار که بیاید

 من آن اتفاق کوچک قرمزم

 که در تنگ می افتم».

سفره گفت:

«من آن اتفاق کوچک

پُر سین ام».

سیب گفت:

«من آن اتفاق کوچک

شیرینم...».

سبزه گفت...

آینه گفت...

اسکناس نو گفت...

و باد چیزی نگفت!

تنها در کوچه های آخر اسفند

راه رفت

راه رفت

راه رفت

و زیر لب تکرار کرد:

«بهار که بیاید

 تو آن اتفاق بزرگ دلم باش

 که در جهان می افتی!».

باد رفته بود

و کسی نمی دانست

«تو» کیست؟!

و آن اتفاق بزرگ

چه رنگی است؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
یه دوست دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:13 ب.ظ



سلام به روزی که نو شود و ما را بسوی اندیشه ای نو هدایت کند

یاحق - تا بعد

یه دوست سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار مینویسم :

خانه دوستی ما اینجاست

که دگر بار نپرسد سهراب

خانه دوست کجاست

یا حق -- تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد