جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

برای تو فرزندم

سلام به زیبایی رخسارو پاکی سرشتت ای ریحانه بهشتی من 

نمی دانم کجای سفر دور ودرازت هستی اما برایت آرزوی سلامتی وتندرستی دارم.امید کامروایی و انسانیت. 

می خواهم این بار برایت از واژه ای دیگر بنویسم و آن آزادگی است.چیزی که یاریت می دهد هیچگاه حقی را به ناحق نفروشی و ستمی را به طمع دلبستگی های این دنیا بر انسانی روا نداری.چیزی که در هیاهوی این قرن ما به خوابی عمیق فرو رفته که این همه همهه نیز ذره ای از ژرفای خوابش نمی کاهد. 

هرروز به نام عدالت دین وهزاران کلمه موجه دیگر هزاران کار ناموجه صورت می پذیرد.وقتی می خواهیم فردی را متهم کنیم یا به پای چوبه دار بکشانیم آنقدر تبصره و قانون و راه داریم تا عدالت را اجرا کنیم اما برای اثبات بیگناهی هیچ نداریم.شاید کمی آزادگی درونمان به جنبش در آید. 

فرزندم 

چنان حق را ناحق و زیبا رازشت جلوه دادهاند که باید داناییت از وجدان سرچشمه بگیرد تا بتوانی این یکی را فارغ از رنگ و لباس و لعاب ونقاب بشناسی. 

چنان بزکی به چهره های منفور کرده اند که شاید با نوعروسان زیباروی .... 

اما تو فقط اندیشه کن.گاهی اگر در کشاکش عقل و قلبت قرار گرفتی ندانستی باید کار عقلت را انجام دهی یا به ندای وجدانت که همیشه صدای آنرا در قلب های سلیم می توان شنید توجه کنی دومی را برگزین البته و اگر قلبت راسلیم رشد داده ای. 

نورچشمم 

نور راستی و حقیقت را می توان در تاریکترین ظلمت ها هم دید فقط کمی بینایی می خواهد 

اگر آنقدر از نازیباها پرده بر چشم هایمان نکشیده باشیم کمترین نوری که به روزن دیده هایمان بتابد را می توانیم تشخیص دهیم. 

امیدوارم روشنایی ضمیرت درخشانتر ودرخشانتر گرددو هیچگاه کوچکترین نازیبایی از نا راستی و ناجوانمردی بر آن ننشیند.برایت دینی پر آز اندیشه و آزادگی آرزو می کنم که سفیر خوشبختیت گردد.دوستت دارم بیشتر از جانم وبرای دیدنت لحظه شماری می کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
یه دوست چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام و بازم سلام

به تو و آن طفل معصوم - آیا واقعا ما حق داریم بخاطر خودخواهی خودمان او که پاک است و پاکی سرشت وجودش است را به این دار مکافات بیاوریم ؟

آیا آوردن او در این دار بلا - این همان خدمت ما به فرزند معصوممان است ؟

آیا براستی او در این تصمیم ما دخالتی دارد ؟

آیا او می تواند ابراز عقیده کند که می خواهد بیاید یانه ؟

یا اینکه او محکوم است به پذیرش آمدن مطابق تشخیص ما ؟

گاهی اوقات دلم بحال خودم و همینطور بحال فرزندم می سوزد - چرا که نه من مختار بودم در آمدن و نه او مختار بود در آمدن
همه ی ما می آییم چون پدران و مادرانمان خواسته اند که خوش باشند - خواسته اند که نسلشان منقرض نشود - خواسته اند در این رهگذر تنها نباشند و داشته باشند اسباب بازیی ناطق.

البته به احتمال زیاد شما اصلا با این نظرات موافق نیستید - اما به هر حال.....

یا حق - تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد