جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

روزهای معمولی من

این روزها چندبار آمدم یه چیزایی بنویسم اما بدون حتی یک کلمه پشیمان شدم نه اینکه پشیمان بشم اصلا نمی دونستم چی بنویسم حتی الان هم نمی دونم فقط کلماتی که پشت سر هم ظاهر می شه را دارم تایپ میکنم. 

شهریور و مهر امسال برام یه کم هم شلوغ بود هم تا یه حدی به نظرم ماههای خوبی باشند. 

سالهای سال آرزوی ادامه تحصیلم را داشتم و به لطف خداوند امسال این فرصت داره نصیبم می شه البته یه شانس خوب که آوردم اینه که شیراز قبول شدم و دیگه نیازی به مرخصی گرفتن و رفت و آمد و هزار تا دردسر دیگه را ندارم.خوب با ابن اوصاف فرصتم واسه درس خوندن بیشتر می شه و فکر کنم حسابی سرم شلوغ بشه. 

سر کار هم بعد از ماه مبارک که تقریبا بیکار شده بودم حالا دوباره سرم شلوغ شده ازیه طرف خوبه یه طرف هم خستگی بعضی از روزها اذیتم می کنه.دیروز که رفته بودم بیرون از اداره واسه کار یه جورایی پشیمان شدم از روند کارم اون هم تو این کشور.فضای نامناسب ایستگاه هامون باعث شد چند باری سرم به این لوله ها برخورد کنه که انصافا بدجوری درد گرفت.فکر کردم آخه تو مملکتی که من اجازه ندارم از روی لوله ها رد بشم دیگه این جور کار کردن هم خوب خودش... 

باید مثل آقایون کار کنی اما خوب با محدودیتهای خانمها.... 

با اینکه کارم را دوست دارم ولی خوب بعضی وقتها خیلی اذیتم می کنه و شاید دلیل اصلی ادامه تحصیلم بعد از علاقه زیاد خودم وخانوادم همین مساله باشه. 

تا ببینم آینده  چطور بشه!

نظرات 1 + ارسال نظر
یکتا سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:20 ب.ظ

من مطمئن هستم آینده ای روشن و سرشار از موفقیت رو پیش رو داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد