جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

...

سخت پابند چشم های توأم، ساده دل کَنده ام از این دنیا 

مثل دیوانه های زنجیری، مثل گنجشک های سر به هوا 

تازه پی برده ام به سرمستی، تازه پی برده ام به جام شراب 

تازه فهمیده ام جهان یعنی، زندگی بین مستی و رؤیا 

دوست دارم جهان شروع شود در نگاه من و تو از آغاز 

مثل برخورد اولین لبخند بین لب های آدم و حوا 

دوست دارم که حال خوبم را با صدای بلند بنویسم 

شادم از لحظه های بی دیروز، شادم از لحظه های بی فردا 

دوست دارم بلند خنده کنم تا جهان پُر شود از این مستی 

یا بگریم چنان که بوتیمار، یا برقصم چنان که مولانا 

دوست دارم مسافری باشم، هرچه دارم به آب بسپارم 

دوست دارم که ناخدا باشم، با همین دست های کوچک، تا ـ 

با دلم قایقی درست کنم، بسپارم به آب های خلیج 

تا مرا هِی کند به دورادور، ببرد تا به آخر دنیا 

دوست دارم،... ولی نه می خواهم ساده بنویسم عاشقت هستم 

چون پلنگی به خواب بعد از ظهر، چون درختی به آخر سرما 

شعر از جواد کلیدری

نظرات 1 + ارسال نظر
یه دوست سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام

این عین زندگیست نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم

بای تا های

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد