خدای مهربانم
اینان اینجا دیریست که هر روز حواله دوزخ به دستم می دهند هر روز به جرمی ناکرده
انگار بهشتت را زده اند پشت قباله هایشان
امروز به جرم نگاه دیروز به جرم زیباییم
وفردا شاید به جرم زبانم
برایم بهشتت را سرزمینی محصور در میان باروهای باورهای بی اساسشان به
تصویر کشیده اند که تا باورهایشان را گردن ننهم راهی بدان نمی یابم!
خدایا کفر نمی گویم
اما فقط تویی که می دانی دوزخ از تیرگی درون ماست نه هزاران نبایدی که هر روز
به نامت حواله ام می کنند
دوزخ اینان تصویری از ذهنهای کوته بینشان است که باورشان نگشته من برترین خلقت تو هستم
و آنقدر توانمند که برترین هم باقی خواهم ماند!
سلام
گرچه ما در مذهب پرهیزکاران کافریم
قدر ما این بین که شیخ شهر در انکار ماست
اینان همان بهشت فروشان رنسانس هستند
وما هم خریداران کلی دوزخ و دوزخ
بدان دوزخ ازان ماست جای دیگری بر ای بخشش نداریم
پس با من بمان
قلمت روان حضورت پایدار
با خرداد پر داد بروزم
سلام و سپاس
دوزخ از آن مانیست از آن بی دینان دین فروش است که دینشان را به بهایی گزاف می فروشند دین محمد عیسی موسی و ۱۲۴۰۰۰ پیامبری که شنیده ایم برای هدایتمان آمده بودند هیچ کدام فروشی نبود!