-
و چیزهایی که با زلزله نمی ارزد
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 08:12
وقایعی چون زلزله سیل طوفان سو نامی هر ساله در بخشهای زیادی از دنیا اتفاق می افتد هنوز خاطره زلزله بم در ان سرمای زمستان از خاطره هایمان پاک نشده ، اما چیزی که شاید تلخ تر بود حوادثی بود که شنیدیم کم و بیش بعد از زلزله در ان منطقه اتفاق افتاده از سرقت از مردگان تا سرقت کمکهای بشر دوستانه به مردم بم به هر اسمی و ویرانی...
-
چقدر نزدیک و چقدر دور
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 07:58
و چون بهار با جوانه هایی نورسته به چشمانت خیره می شود آیا باز هم تاب می آوری که روی برگردانی از این نگاه نگاهی از دریچه بهشت به زمین ... عطر گلها که در خانه دلت می پیچد به یادت می اورد که هنوز زندگی جریان دارد و تو در خیال من پر می گشایی تا لبه پنجره آرزویم نزدیک می شوی و دوباره دور چقدر دور و چقدر نزدیک آنقدر نزدیک...
-
روز نو
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 15:10
آخرین لحظه های زمستان و سال سپری می شود دل زمین بی قرار تغییر است بی قرار جوانه هایی که خاک را می شکافند تا به خورشید لبخند بزنند و من چشم دارم به لحظه های رفته و لحظه هایی که هر دمش قصه ای تازه را در دل برایم دارد.قصه لحظه های شادی و شاید غم که زندگی توامان این دو با هم است . بهاری که گذشت برایم روزهایی را در دل داشت...
-
روز جهانی زن مبارک
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 07:36
با تو دوباره من شدم عاشق جان و تن شدم با تو گل از گلم شکفت با تو دوباره زن شدم با تو جوانه زد همه شاخه خشک پیکرم از تو پر از ترانه شد برگ سفید دفترم با تو دوباره جون گرفت هر چی که در من مرده بود انگار پسم داد زندگی هر چی امانت برده بود با تو تمام خستگی از تن من به در شده درد غریبی کم کمک مرده و بی اثر شده با تو دوباره...
-
ت مثل تولد
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 19:54
امروز تولدم بود به همین سادگی یه سال دیگه بزرگتر شدم یه سال خیلی فرصته واسه یه زندگی واسه تغییر مسیر تکامل بزرگتر شدن دیشب با یکی از دوستام یه تولد گرفته بودم ساده بود خیلی به دلم نشست آخرش هم یه فال گرفت واسم از دیوان خواجه حافظ خلاصه کلی بهم خوش گذشت اما یه هدیه گرفتم منحصر به فرد مجموعه زیبا و شگفت اثار اسرافیل شیر...
-
کلیه فروشی....تلخ
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 09:00
دیروز رفتم با یکی از دوستام قدم بزنیم تا شاید کمی از این روزمرگی هایمان را بریزیم در گفتگوهای دوستانه و زندگی را ارام آرام مزه کنیم اما اینقدر این شهر پر شده از زندگی های اجباری که... پر شده از کسانی که به هر قیمتی زندگی می کنند از تن فروشی گرفته تا فروختن کلیه از فروختن آدامس و گل سر چهار راهها تا فروختن رویاهای...
-
برای خودم
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 11:19
مرا کمک کن از این پس که جاده های زمین نمی برند و به مقصد نمی رسانندم
-
نهمین در بهشت
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 17:22
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند، فرشته پری به شاعر داد و شاعـر شعری بـه فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعـر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت: دیگر تمام شد. دیگرزندگی برای هر دوتان دشـوار می شود. زیرا شاعری که بـوی آسمـان را بشنود، زمیـن برایش کوچـک اسـت و...
-
تولد...
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 12:58
روشنی دیده وجانم یکسال است که به هر ترنم نگاهت جاری لبخندت عشق هر روز در دلم جوانه می زند جوانه های دلم را به سرنوشتت می سپارم تا پر از مهر و سرشار از روشنی عشق گردی روزگاری برایت می خواهم که هر لحظه اش سبز باشی و سبز تر عاشق باشی و عاشق تر مهر باشی و مهربانتر عزیز من به همین سادگی یکسال گذشت 4 فصل و 12 ماه از بهترین...
-
تولدت مبارک
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 13:01
زندگی صف نانوایی نیست که پشت برهم بکنیم، یااگر خسته شدیم فکر نانوایی دیگربکنیم زندگی چون گل سرخی است پرازعطر،پرازخار،پرازبرگ لطیف یادمان باشداگرگل چیدیم،عطروخاروگل وگلبرگ، همه همسایه دیواربه دیوارهمند یاد استاد کاشانی بخیر این هم هدیه به وبلاگم و خودم به خاطر تولد دوباره 2 سال گذشت....
-
...
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 08:09
گاهی بدون آنکه دری را امتحان کنیم به دنبال کلیدش می گردیم.... درهای ملکوت همیشه باز است
-
بی مثال
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 08:08
دید ن روی تو را دیده جان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است خواجه حافظ
-
چنین گفت زرتشت
جمعه 9 مهرماه سال 1389 11:41
عدالت سردتان را دوست نمی دارم . از چشمان قاضیان تان همواره دژخیم و پولاد سرد اش برون می نگرد. هان ، کجا می توان یافت آن عدالتی را که عشقی است با چشمان باز. پس برایم عشقی را بنیاد کنید که نه تنها بار تمام کیفرها که بار تمام گناهان را نیز بکشد! پس برایم عدالتی را بنیاد کنید که از گناه همه در گذرد جز قاضیان!
-
و سرانجام نیچه گریه کرد
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 19:17
فکر می کنم 1 ماهی درگیر خواندن کتاب بودم کتابی با معانی عمیق روانشناسی که تجربه های هر روزه انسان امروز است بدون اینکه شاید خودش متوجه تنهایی بزرگی که با آن دست و پنجه نرم می کند نباشد کتاب از جهات متعددی قابل بحث است از یک سو نیچه را می بینیم نویسنده کتاب چنین گفت زرتشت با افکاری که برای زمان بعد از خودش در ذهن خلاقش...
-
....
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 11:21
روزگاریست شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد....
-
اندر احوالات سالوادور
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 07:24
این روزها تو این مملکت پر رونق ترین کانال تلویزیونی سریال های آمریکای جنوبی کانال فارسی ۱ شده تو هر خونه ای که پا بذاری می بینی یه عده ای از سر صبح تا شب تمام کار و زندگی را گذاشتند کنار و پای این سریالها نشسته اندگاهی از احوال سالوادور و آنجلینا و مارگاریتاو... بیشتر خبر داریم تا خودمان سریالهایی مختص جهان سوم آن هم...
-
و نیچه گریه کرد
جمعه 8 مردادماه سال 1389 21:35
اعتقادات دشمنان واقعیت هستند و نه دروغ ها... جمله برگرفته از کتاب و نیچه گریه کرد داستان زندگی نیچه فیلسوف و نویسنده کتاب زرتشت این بماند تا بعد در باره کتاب بیشتر بنویسم اگر کسی کتاب را خوانده یا از آثار نیچه ، لطفا نظراتتون را بفرمایید.
-
عشق و...
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 07:41
مهم دوست داشتن است نه چگونگی آن یاد بگیریم متفاوت همدیگر را دوست بداریم شاید این طور
-
آینه
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 20:47
روزگاری هنوز آینه ای نبود تا ظاهر مردمان در آن دیده شود هر کسی از خود پنداری داشت که دیگران برایش شرح می دادند و چقدر این پندارها متفاوت بود در افراد مختلف خود را از نگاه دیگری می دیدی و تفسیری که از تو داشت مادرت زیباترین می خواندت و یا معشوق تو مو می بینی و من پیچش مو اما اینه که آمد توانستند خود را ببینند اینبار...
-
بهزیستی
شنبه 26 تیرماه سال 1389 14:23
این هفته ،به نام بهزیستی نامگذاری شده سازمانی که مراجعه کنندگانش به نوعی نیازمند یاری بی چشمداشت من و توست! یاری که گاهی با نگاه مهربانی دست نوازشی و یا همدلی و گفتگویی از سر مهر برای او که چشمانش منتظر من و تو در آسایشگاههای بهزیستی به در مانده خلاصه می شود. اینقدر در روزمرگی هایمان غرق شده ایم که فراموشمان شده یک...
-
دگر دیسی
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 16:14
چند روزی است آنقدر از خودم دور شدم که باورش برای خودم هم سخت شده انگار یه جور دگردیسی همون دگر دیسی که یه کرم ابریشم را به پروانه تبدیل می کنه و بعضی وقتها تا این دگردیسی به پایان برسه برای روزهای خزیدنم دلتنگ می شوم یه نوع ترس همراهم شده ترس از ماندن در این پیله ترس نرسیدن از اینجا مانده شده و از آنجا رانده اینکه...
-
دین و مذهب
شنبه 5 تیرماه سال 1389 22:42
شاید امروز بزرگترین مشکل جامعه ما جایگزین کردن مذهب به جای دین است مذهبی که پر از مکروهات و مستحباتی شده که خیلی ها را حتی نمی توانیم توجیه کنیم اما دین شکلی واحد دارد همه جا به یک زبان سخن می گوید چه مسیحی چه کلیمی چه دین ابراهیم چه زرتشت و چه دین محمد (ص) مذهبی که دین گریزمان کرده آنقدر باید و نباید به اسم این مذهب...
-
گرامیداشت دکتر شریعتی
شنبه 29 خردادماه سال 1389 11:21
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد، نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت، ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد، گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش، و او یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد. بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را…
-
کوری
شنبه 29 خردادماه سال 1389 09:23
نویسنده کتاب کوری ژوزه ساراماگوی پرتغالی درگذشت کتابی که در سال۱۹۹۸ برنده جایزه نوبل شد. کوری حکایتی است از مردم شهری که ناگهانی دچار بیماری واگیردار کوری آن هم از نوع سفیدش می گردندو این بیماری در خواب سرایت می کند. تنها در این شهر یک زن به دلیلی که ناگفته می ماند از این بیماری مصون می ماند اما برای همرنگ شدن با...
-
تصنیف زیبا
جمعه 28 خردادماه سال 1389 00:10
روز و شب ار بگذرم از کوی تو می زندم تیر دو ابروی تو وای به حال من دیوانه که افسار دلم بسته به گیسوی توست
-
جوابی برای سلام دوباره
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 15:15
نور چشمم نوشته زیر هدیه ای است گرانبها از دوستی ارزشمندکه برایت به یادگار گذاشته برای روزهای آینده ات سلام مرا نیز بپذیر اوستای دوران ها کاش بیاییم و به فرزندانمان در راه شناخت خود یاری رسانیم - بیاییم چیزهایی را برایشان شاخص کنیم که واقعا شاخصند - بیاییم دنیا را از نگاه دیگری بهشان نشان دهیم بیاییم دنیا را از بالا و...
-
سلامی دوباره
شنبه 22 خردادماه سال 1389 22:36
سلام نورچشمم این اولین باری است که بعد از روشن شدن دیدگانمان به آمدنت برایت می نویسم در طول 6 ماهی که در آن 3 فصل پاییز زمستان و بهار را تجربه کردی کمتر در کنارت بودم اما هر لحظه اش برایم سراسر شادمانی بوده هرگز لحظه اولی که چشمم به دیدنت روشن شد را فراموش نخواهم کرد لحظه ای که بی تابانه انتظارش را داشتم و اشک شوقی که...
-
تلنگر
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 22:44
برای رسیدن به آرزو هایتان کافی است آنها را به هدف تبدیل کنید
-
تقدیم به وجود پاک سرشتش
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 22:27
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد تقدیم به استاد بزرگوارم جناب دکتر مشفقیان که نغمه اش برای همیشه در وجودم ماندگار است امروز آخرین کلاس درس ترمودینامیک به پایان رسید. کلاسی که برایم در تمام طول تحصیلم بینظیر بوده و تقریبا مطمئنم بی...
-
زن ... مادر
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 10:32
عصاره آفرینشم گاهی سرسپرده و گاهی گریزان و گاهی طغیانگر اما می دانم یکی از زیباترین واژه های آفریدگارم گاهی ملولم از زن بودنم ومی اندیشم اگرخلقتم گونه ای دیگر بود خاطرم آسوده تر می بود و گاه گاهی شادمان . . . و شادمانی ام در سرشت است و هدیه ای به مادرم به او که برایم همیشه مهربان است روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای...