جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جوهری تا در قلم بود و قلم تا می نوشت

                                      می نوشتم تا امان می داد دست سرنوشت

سرنوشت بی سرانجامی که از روز نخست

                                     جای گل جسم مرا از اشک وخاکسترسرشت

می نوشتم آنچه را می خواستم باور کنی

                                     آنچه هستم آنچه بودم خواه زیبا خواه زشت

اینکه دست من نبود از ابتدا این فاصله

                                     برد بالا یک نفر دیوار ها را خشت خشت

اینهمه از رویش احساس سرشارم نپرس

                                   هیچکس از روز اول در دلم چیزی نکشت

دل چه می خواهد مگر جز سهمی از یک پنجره

                                  رو به هر جایی که باشد با تو باشد با بهشت

من نمی دانم تو حوری یا پری یا آدمی

                                 هر چه هستی باش با من باش ای آبی سرشت

تا بیایی مهربان امسال هم این برگها

                                  می روند و می رسد از مهر تا اردیبهشت

عطر رمضان

امشب عطر رمضان را با تمام وجودم حس می کنم عطر این ماه عزیز خدا ،دمادم غروب یاد رمضان پارسال افتادم.دلم بدجوری گرفت . 

هنوز هم گاهی دلتنگ می شم اما دلتنگی که هر بار بر فهمم اضافه می کند. 

رمضان گذشته برای من ماه برزخ نه وقت خروج از برزخ زندگیم بود.شگفتا که چقدر خداوند ... 

نزدیک شدم به او چرا همیشه وقتی محتاجش می شوم اینقدر خودم را نزدیک می بینم.مثل این روزها مثل امروز پای نماز مغربم 

یکسال گذشت و چقدر تند تند ... 

بوی عطر خدا را در شبهایش در سحر گاه می توان حس کرد. مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را  

و چه خوب مرا اجابت کرد.  

دلم دوباره سرشار از شور است سرشار از غم سرشار از شادی  

بعضی وقتها آنقئر شادم که ناگاه غم را با تمام وجودم حس می کنم وگاه آنقدر غم دارم که شادی را با تمام وجودم درک می کنم وچقدر درک اینچنینی از شادی وغم دردناک و آرامبخش است 

خدایا اکنون که در آستانه این ماه مهربان تو قدم در راه بندگیت می گزاریم وبا ربناهای هنگام مغرب با تمام وجودمان تورا بر سر سفره های افطارمان می خوانیم پذیرایمان باش  

خداوند سلامتی و سعادت را بر خانه های ما بپاشان و محبت وهمدلی را بر دلهای تاریکمان قرار ده. آمین

در این دنیا که مردانش عصا  

از کور می دزدند 

من از خوش باوری اینجا 

محبت آرزو کردم...

سلام به تو نور چشمم

سلام به تو یی که بیشتر از جانم دوستت دارم

این دومین نامه ای که برات می نویسم ،عزیزم دوستی بهم گفته بود که اگه راستگویی را بهت یاد بدم همین برای همه عمرت کافیه.

عزیزم باید یاد بگیری که اگر یکبار به خودت اجازه دادی که کسی را فریب بدی به تمام دنیا اجازه داده ای که تو را فریب بدهند .

پسرکم از جایی می آیی که سراسر نور وروشنایی است مبادا برقهای این دنیایمان نور و روشنایی چشمانت را بگیرد .

نور چشمم هیچ چیزی ندارم که برایت ارمغان بیاورم فقط عشق هنوز خیلی مانده تا مفهوم این را بدانی که عشق های امروز ما نیز آلوده هوس گردیده و سر شار از فریب

عزیزکم شرافت مرد مثل بکارت زن است مبادا شرافتت را دروغ وفریب به یغما ببرد می دانم آنقدر پاک و معصومی که این چنین نخواهد شد .

اندیشه ات پر از روشنایی و آگاهی باشد . برایت سفری پر از سلامتی آرزومندم سفری که در آن هر لحظه بر داشته هایت افزوده می گردد امیدوارم سفر دنیاییت هم همین گونه باشد .

قدر لحظه هایت را بدان و همواره سپاسگزار پروردگار باش و خودت را آماده کن برای زندگی وجایی به اسم دنیا.

راستی تا انجا هستی و هنوز فراموشت نشده که از نزد چه کسی برای ما هدیه شده ای برای من و مادرت پدرت و تمام کسانی که دوستت دارند دعا کن.خداوند یاور لحظه لحظه ات نور چشمم .

فقر

امروز وقتی از یک کارگر خواستم کلید ی را برام بیاره  واژه ای را شنیدم که هنوز هم در باورم نمی گنجد : ارباب

کارگر گفت کلید دست اربابه!

از سریال های تلوزیونی که بگذریم . چند نفر از ما این کلمه را با این مضمون شنیده ایم .

جایی که رفته بودم سراسر فقر بود کودکانی را آنجا دیدم که هر کدام یک مجموعه کاملی از فقر و تنگدستی از همه لحاظ بودند .فقر فرهنگی فقر مالی فقر دانش و....

چنان با پای برهنه در آفتاب راه می رفتند که گویی هرگز کفشی به پایشان آشنا نشده و چنان مبهوت نگاهم می کردند که گویی عجیب ترین موجود روی زمین را دیده اند البته زیاد هم تعجب نکردم چون انها بچه هایی بودند که زن را فقط و فقط محصور در خانه دیده اند . اکثریت آنها بچه هایی هستند که والدین انها مهمان های ناخوانده این کشورند یعنی افغان

هنوز هم کلمه ارباب برایم عجیب است پس هنوز هم ارباب و رعیتی پابرجاست....

نامه ای به یک نوزاد

سلام به تو فرشته معصوم خداوند 

سلام به تویی که هنوز نیامده دل ما را پر از شادی کرده ای و چقدر انتظار آمدنت را می کشیم 

آمدنی که شاید زیاد هم به نفعت نباشد.عزیزکم این روزها که کم کم داری کامل می شوی تا آنقدر قدرتمند شوی که روزی نام انسان را به تو بگذارند را قدر بدان شاید سالها بعد که این نامه را می خوانی وبرای خودت مردی شده ای هرگز این رو زها را به یاد نیاوری اما من برایت ثبتش می کنم تا بدانی که قبل از آمدنت چقدر شور و شعف در دل همگان بود. پسرکم مادرت لحظه شماری می کند با تمام وجودش مادر بودن را حس می کند هر حرکت تو هر صدای قلب تو و هر چیزی که تو را به یادش بیاورد برایش از همه دنیا مهمتر است دوستت دارد شاید تا به حال به هیچ کسی به این اندازه مهر نداشته است. 

می خواهی جایی پا بگذاری که باید خیلی قدرتمند باشی تا زندگی کنی  

جایی که اسمش دنیا و خاکی که نامش ایران است دنیای ما خیلی کوچکتر از جایی است که از آن می آیی اما آنقدر گرفتارت می کند که دیگر حتی فراموشت می شود از کجا آمده ای همه ما الان دچار این فرا موشی شده ایم. اما تو سعی کن اینگونه نباشی. 

کسانی اینجا هستند که خیلی دوستت دارند با تمام وجودشان پس همه چیز اینجا  هم خیلی بد نیست. 

اما تو فراموش نکن که نباید زیاذ همرنگ جماعت شوی هر چیزی که اندیشه تو هدف تو و از همه مهمتر قلب آگاه تو می پسندد را انجام بده.از هیچ چیز واهمه ای به دل راه نده . 

فرزندم 

برای زندگیت صبوری مهربانی شرافت و پاکدامنی و راستگویی را پایه های زنگیت قرار بده. 

دوستت داریم با تمام وجودمان و چشم انتظار آمدنت هستیم 

جوانه

سلام به تویی که پر از شوری پر از تازگی 

بوی عطر یاس می دهی بوی جوانی ،چقدر هوای تو لطیف است و چقدر شفاف جوانی پر از زیبایی طراوت تلاش همت است. 

پر از خنده های مستانه پر از اشتباهاتی که به واسطه آنها جوان می مانی وقتی یاد بگیری بشود درس روزگارت 

پر از شرافت جوانمردی نجابت پاکدامنی که اگر اینها نباشد جوان نیستی و نخواهی بود 

پر از تلاش تفکر اندیشیدن جوان پر از همه چیزهای خوب خداست نفسش عطرروشن حضور دوست است. 

جوان باشیم وجوانی کنیم. 

یه روزی یه جایی یه کسی بهم گفت خیلی سنگ خدات را به سینه می زنی ؟اما واسه چیزهایی که گفته هر کدوم را به نفعته قبول داری هر کدوم هم که نه با تو توی یه جوی نمی ره ردش می کنی؟  

وقتی می خوای نماز بخونی همچین خودت را می پوشونی که مبادا از تقرب به خدا کاسته بشه 

اما .... 

اما خدایی که من می شناسم اینجوری نیست خدای من پر از مهربونیه خدایی که فقط می گه هوای دل بقیه بنده هام را داشته باش به خودت به دوستت به هر کسی که مثل تو ستم نکن 

اما ما ادمها فقط چسبیدیم به چنتا چیزی که یه جورایی کمکمون می کنه خودمون راحت تر باشیم 

خدای من این روزها باز هم دلم هوات را کرده دلم می خواد بیای پیشم بشینی و دستام را بگیری که خوش به حال کسی که گرمای وجود تو را با دستاش حس کنه.  

دلم می خواد کنارم باشی سرم را روی شانه های قدرتمند تو بزارم وتو نوازشم کنی. 

می دونم که خیلی بهم نزدیکی اما دلم می خواد لمست کنم با تمام وجودم...

 

دل

وقتی داشت سفره دلش را جمع می کرد تمام بغض دنیا در نگاهش بود همیشه سفره های دل را پهن می کنند اما این یکی داشت جمعشان می کرد سفره ای پر از خاطره پر از عشق پر از صبر و پر از غم 

نمی توانست گریه کند اما کاش بغضش را فرو نمی خورد 

کاش او هم گریه می کرد شاید سبکبار می شد.... 

تقدیم به وجود پر از مهر وشکیباییش

قلب من , قالی خداست ….

                                          تار و پودش از پر فرشته هاست.

                                شب که می شود خدا,روی قالی دلم راه می رود .

                                                    ذوق می کنم,

                                                   گریه می کنم….

                                            اشک من ستاره می شود.

                                       هر ستاره ای به سمت ماه می رود

امروز دوباره دلتنگم  

از دست تو از دست خودم از دست دنیایی که دیگه دوستش ندارم  

شدم مثل یه ماهی که انداختنش توی یه تنگ بلور گذاشتنش کنار یه دریا نشونش می دن اما می دونه هرگز نمی تونه به دریا برسه فقط اگه تو بخواهی تمی دونم می خواهی چه چیزی را به من بنده ات ثابت کنی 

می دونم آنقدر قوی هستی که من هیچم در مقابل اراده ات 

اما دلم بدجوری ازت گرفته اصلا نمی ترسم که اگه بهت گلایه کنم بخواهی اذیتم کنی 

بدجوری عادت کردی به حال گیری از من 

هرچی صبر می کنم میگم صلاحم را می خواهد می گم کارش بی حکمت نیست 

اما باز هم هی حالم را بگیر نمی دونم تا کی می خواهی ادامه بدهی 

من که به تمام ناتوانیم در برابر قدرت تو اقرار می کنم 

خواهش می کنم ازت به تمام چیزهای خوبی که داری به تمام مهربونیت به تمام لطفت به تمام نگاههای مهربونت 

یه کم هوای دل من را هم داشته باش 

من از دستت دلگیرم اما مگه غیر از تو کسی را هم دارم خودت خوب میدونی علتش چیه 

اصلا میشه که من بخوام فکری هم بکنم و اون بدون اراده تو باشه  

مگه میشه ارزویی کنم و تو قبلش ندانی چیه 

تو که همه چیزم را می دونی ،تو که نامه نانوشته را می خونی 

پس دیگه لازم نیست بهت بگم یه کاری کن یادت بشه همنشین تمام لحظه هام 

یه کم از این دلگیریم دلتنگیم کمتر بشه یه کاری کن آروم بگیرم 

ازم به دل نگیر به بزرگی خودت کلافه ام کردی با این همه سخت گیریات نمی دونم برای چیه 

اما می دونم به صلاحم هست واقعا ایمان دارم به اینکه به صلاحم هست وگرنه....  

بدون دوستت دارم پس هوام را بیشتر داشته باش

پدر

سلام به تویی که هستی من بوده ای و خواهی بود پدر 

 چقدر دوستت دارم نمیتونم اندازه دوست داشتنم را بهت بگم 

بابا با اسم بابا راحت ترم 

خیلی دوستت دارم از بچگی تا الان که دیگه به قول معروف برای خودم کسی شدم همیشه مهربانی تو تلاش تو را دیده ام و بهش احترام می ذارم واقعا مهرت را با تمام وجودم حس می کنم شاید به دلیل حجب و حیای پدرانه ات حتی من که دخترت هستم را نمی تونی در آغوش بگیری و ببوسی اما هر بار که تو چشمهات نگاه می کنم مهربانیت را با جانم حس می کنم . 

شاید برای خیلی ها پدر مظهر سختگیری باشه اما من هیچ وقت چنین چیزی را از ازتو ندیدم هر چه بوده و هست فقط مهربانی و محبت بود. 

فقط باید یک دختر باشی تا مفهوم واقعی پدر را بفهمی و ارزشی که پدر برای دخترش داره 

 واقعا هیچ کسی و هیچ مرد دیگه ای هیچ گاه نخواهد توانست برای یه دختر جای پدرش را بگیره  

بابای خوبم شاید هیچ وقت این نامه را نخونی اما فقط همین قدر بدون که خیلی دوستت دارم میدونم تو زندگیت مشکلات زندگی من بیشتر از هر چیزی آزارت داده وبا عث نگرانی و دلتنگی هات بوده و باز هم خواهد بود . 

می دونم لحظه ای به خاطر من ارامش نداری ودائما به یاد منی 

شاید این روزها کمتر از گذشته ها به زبان میاری اما با تمام وجودم حس می کنم تمام نگرانی هات را اما باز هم می دونی که جز اینکه فرزند خوبی برات باشم هیچ کاری از دستم بر نمی اد 

فقط بهت بگم خیلی دوستت دارم آنقدری که تو ذهن خودم هم نمی گنجه آنقدر دوستت دارم که نمی تونم نگرانی هات را ببینم . 

فقط بدون تمان تلاشم را خواهم کرد که مثل گذشته دختر خوبی برات باشم دختری که تو همیشه به وجودش به خودت می بالی و ازت می خواهم بیشتر از این نگران من نباشی  

مشکلاتی که من پشت سر گذاشتم فقط اراده خداوند بوده برای کامل تر شدنم تا سخت تر بشم و بتونم مسیر درست زندگیم را انتخاب کنم ومن از ته دلم به خداوند اعتقاد دارم و می دونم هیچ اتفاقی را بی دلیل بر سر راه بنده هاش نمی گذاره.وباز هم از داشتن پدر ومادر خوبی مثل شما از ته دلم ازش سپاسگزاری می کنم و شکر گزار درگاهش هستم . 

روز پدر مبارک دستات را می بوسم وبدون برای همیشه دوستت خواهم داشت

غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند

اندیشیدن

یک جایی یه نوشته ای از دکتر مطهری خوندم که نوشته بود 

بهترین معلم کسی است که اندیشیدن را به شما بیاموزد نه اندیشه را 

اما واقعا چیزهایی که ما تو مدرسه تو نوشته های روی در دیوار شهر و تمام جاهای دیگه می آموزیم فقط اندیشه است ان هم باید از کلی فیلتر رد شده 

و چیزی که هیچ وقت نیاموخته ای چگونه اندیشیدن است....

نامه یک روانشناس به همه دخترش

سحر نام تمام دختران دنیاست

سحر جان نکاتی هست که باید بدانی ، هرچند که می دانم می دانی پس هدف از این نوشته فقط یادآوری دانسته های توست.
تمامی انسانها در طول کار و زندگی خود انتظاراتی دارند که برآورده نشده است که اغلب زمینه ساز ناخشنودی های آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهی را برای ارتباط بهتر با تو پیدا کنم پس تصمیم گرفتم برایت نامه ای بنویسم .
تا آنجا که می دانم واقعیت مانند هوا می ماند آن را نمی توان تغییر داد و بجای صرف انرژی جهت مبارزه با واقعیتها باید آن را بپذیری و به زندگی ات ادامه بدهی لذا برای این که موضوع را بیشتر برایت روشن کنم از مدیریت فردی شروع می کنم.

 

مدیریت فردی :
همه ما برای زندگی خود برنامه منظمی داریم و اهدافی که درذهن می پرورانیم و تلاش می کنیم که به آنها دست پیدا کنیم لذا دقت کن که نکات ذیل را به خاطر بسپاری
1- هدف خود را تعریف کن
2- هدفت را مجهول و مبهم نگذار و به روشن ترین شکل ممکن آن را برای آینده تعریف کن
3- اقدامات خود را در جهتی قرار بده که به آن هدف برسی
4- کارهایی را که برای رسیدن به اهدافت باید انجام دهی ، مشخص کن
می دانی دخترم زمانی که مشکلات بروز می کنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولت کم و بدهی هایت زیاد است ، وقتی می خواهی بخندی و آه می کشی ، وقتی غم و عصه هایت زیاد است و می خواهد تو را به زیر بکشد چه می کنی؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می کنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چکار می کنی؟


اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید می رسیدند .


دخترم باید بدانی که زندگی یک سفر است و هر بخش از آن یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .


حتما ً سؤال خواهی کرد از کجا بدانم باید کجا بروم. نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی . پس دقت کن به کجا می روی ، با کدامین پا می روی و به کدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.


پس باید مسیر زندگی ات را مشخص کنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنی و ببینی .


دقت کن چه عینکی از پیش داوری ها بر روی صورت تو قرار گرفته است ، اسیر کدام رنگی و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب کرده ای ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده ای که کدام را انتخاب کرده ای و یا از کدام یک از آنها در حال استفاده هستی؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی . پس عجله نکن کمی بیاسای و اندیشه کن.   

 نوشته ای از آقای حمید اسکویی

آزاد باش ای ایران

نمی خواهم بی تابی کنم 

اما سرزمینم این روز ها بی تاب شده 

آری سرزمین مادریم 

و چه واژه زیبایی است سرزمین مادریم 

اما می دانم وامید دارم به فرداهای این عشق به فرداهای این همه خروش به فرداهای این همه آزادگی 

آزادگی چه  قریب و غریب شده همه جا آنرا می شنوم اما نشانی از آن نمی یابم 

بیشتر آوارگیش را می بینم این روزها در هر کوی و.... 

صدای نفس های العطش را می شنوم در این ماه مبارک خدا هنوز خیلی مانده تا عاشورا 

اما نه همیشه برایم عاشوراست 

تا جنون هست تا عشق هست تا آزادمردی و تا کلام اوست که اگر دین ندارید، آزاده باشید 

کاشکی دین نداشتیم اما آزاده بودیم 

آنگاه می شدیم حر بن ریاحی ،
اما داریم چوب به اصطلاح دینداریمان را می خوریم و عجب تازیانه هایی دارد این چوب 

دردش نه برای این نسل برای فرداهایمان برای فرزندانمان نیز بر پوسته ضعیفمان می ماند 

و شاید امروز ما این دینداریمان را فردا جور دیگری به فرزندانمان بیاموزیم 

دینی که یک ساعت تامل و تفکرش برتر از هفتاد سال عبادت باشد 

نه دینی که به ریا برای پر کردن صف اول نماز جماعتش هزار حق و نا حق کنیم

شعر

دنیای من، دنیای دل، دنیای عشقست و جنون

سودای من، سودای دل، سودای عشقست و جنون

سوزم نگر، شورم ببین، وین آتش تورم ببین

سینای من، سینای دل، سینای عشقست و جنون

امشب سراپا آتشم، می با سبو سر می کشم

فردای من، فردای دل، فردای عشقست و جنون

اکنون که جوشان گشته ام، سیلی خروشان گشته ام

دریای من، دریای دل، دریای عشقست و جنون

در عاشقی دلخون شدم، آواره چون مجنون شدم

صحرای من، صحرای دل، صحرای عشقست و جنون

ای ساقی آشفته مو، با من سخن از می بگو

مینای من، مینای دل، مینای عشقست و جنون.

سکوت

آمدم بنویسم  

اما سکوت را بالاترین فریاد یافتم .....

متن جوابیه آقای صانعی به میر حسین موسوی

بسمه تعالی:
دوست مکرّم و یار و فرزند امام خمینی (سلام الله علیه)
جناب آقای مهندس میرحسین موسوی (دام عزه)
بعدالتحیه والسلام؛

نامه دردمندانه، انسانی، اسلامی و ایمانی جنابعالی را دریافت کردم، امید آن داشتم که انتخاب شما با کوله باری ازتجربه و تعهد و دعای امام امت (سلام الله علیه) ویاران با وفایش، شادی مردم فهیم وآگاه ایران اسلامی را دوچندان کند. اما صد افسوس که چنین نشد، یقین بدانید که احقاق حقوق و احترام به رای مردم و صیانت از انتخاب آگاهانه ملت که درمتن نامه شما به خوبی نمایان است تنها از طریق آگاه نمودن همه انسانها و ادامه آن امکان پذیر است.

و اگر می پنداشتم که با تذکّر اینجانب گره ای ازمشکلات فعلی رفع می شد حتما به چنین امرمقدس و لازمی اقدام میکردم، تا شک و شبهه به وجود آمده درانتخابات و آرای مردم مرتفع گردد.

لکن با همه مشکلات و شرایط موجود چون باب دعا و توجه به خداوند بدون حجاب و مانع است و درهر زمان بشر می تواند با او ارتباط برقرارنماید برخود لازم می دانم که برای شما وهمه مردان و زنان این مرز و بوم و استمرار اهداف مقدس نهضت و جمهوری اسلامی امام خمینی (سلام الله علیه)- که همان اسلام ناب طرفدار کرامت وحقوق انسانهاست - دعا نمایم، برماست دعا و بر اوست اجابت.

در خاتمه همه ملت را به آرامش و حفظ نظم دعوت می نمایم تا بتوانند حقوق و مطالبات خود را که از اعظم آنها رای و انتخابشان می باشد از مجاری قانونی و آگاهی دهنده عینیت بخشند .

و امیدوارم در این موقعیت حساس و بهت زدگی جمعیت ها و توده هایی از مردم بتوانید با توکل به ذات باری تعالی و حمایت توده های مردم و دانشگاهها و روحانیون معظم از جمله مجمع روحانیون مبارز تهران و مجمع محققین و مدرسین قم ـ که همه آنها ازبزرگان علم و تحقیق میباشندـ و صدها و هزاران بزرگ دیگر از حوزه های قم و سایرحوزه های علمیه (حفظها الله عن الحدثان) با حفظ طمأنینه همیشگی، همبستگی و وحدت ملت و حقوق آنها را تامین نمایید که تنها عامل سعادت، اتحاد و وحدت کلمه وکلمه توحید«لااله الاالله» است .

دوشنبه 25/3/ 1388هجری شمسی
مطابق با 21جمادی الثانی 1430هجری قمری
قم المقدسه - یوسف صانعی

انسانم آرزوست ...

دروغ

فریب  

و دوباره فریب 

دروغ و دوباره دروغ 

تا به کجا به چه بهایی به هیچ 

زندگیمان شد سراسر فریب و نامردمی 

ایستاده ایم برای صداقت  

می ایستیم برای صداقت 

خواهیم ماند پا به پای صداقت 

هر چه گفتیم فقط برای تو بود......

زن2

تولد حضرت زهرا به تمام زنان و مادران آزاده این سرزمین مبارک 

 

این روزها اینقدر دلم پرشده که آمدم اینجا تا درددلم را از زن بودن بنویسم 

جایی که جنسیت آدم ها خیلی مهمتر از انسانیت آنهاست 

مادر بودن کاملا یه بحث جدایی از زن بودن است 

زن بودن تو یک نقصی است در دیدگاه مردان ما که آن را برچسبی  برای سنجش توانایی های تو می دانند 

برچسبی که به نام آن بر زن ستم کنند 

زنی که به نام زن بودنش باید دوبرابر کارکند تا بتواند به مرد اثبات کند که او هم می تواند مثل تو ای مرد انسان باشد 

زنی که برای کار کردن باید تمام سختی های مسئولیت نگهداری از خانواده را بر دوش بکشد که مبادا مردی که با او پس از یک روز کاری پا به خانه می نهد کمترین مشکل وکمبودی را از بابت کار کردن همسرش در بیرون از خانه احساس کند 

این ها همه در مقابل کوته بینی بعضی ها هیچ است وقتی تنها پا به رستوران می گذاری یا تنها برای خرید در خیابان قدم می زنی و وقتی بخواهی تنها زندگی کنی این آخری که در اذهان بعضی از مردم جنایت محسوب می شود متوجه نگاههای خیره سرانه دیگران می شوی 

نگاههای پر از پرسش.... 

زن بودن را برایمان سخت کرده اند  و اینکه زن باشی و پیش از آن یک انسان هنوز سخت تر است

مادر

بی اغراق زیباترین واژه هستی مادر است 

مادری که صبوریش شگفت انگیز، مهرش بی پاسخ می ماند، غمهایش در درونش تلنبار می شود 

هر لحظه اش عجین می شود باعشق نگرانی  

نمی دانم این موجود نحیف چقدر توانایی دارد  

واقعا این همه صبوری  

این همه مهر  

اما در نهایت درایت و تدبر 

از تو که هیچ هستی تویی می سازد که  

می توانی تفکر کنی انتخاب کنی دوست داشته باشی 

و حتی شاید کینه بورزی 

او مادر است زیباترین بخش آفرینش 

و شاید کلمه مهر آفریدگار 

روز مادر به تمام مادران مبارک 

و تو مادر (مامان خوبم ) از ته دلم می گم روزت مبارک 

می دونم سال گذشته برای تو سالی پر از درد بوده دردی که به خاطر من به تو تحمیل شد 

فقط امیدوارم پروردگار من را از این بابت عفو کنه 

هیچ گاه دوست نداشته ام باعث آلام ونگرانیت باشم اما نشد 

امیدوارم فرزند صالحی برایت باشم 

دوستت دارم 

دوستت دارم  

دوستت دارم

زن

نوشته پیشین از استاد بزرگوار دکتر شریعتی است 

اما زن در کلام و ذهن زنان امروز سرزمینمان چیست؟ 

زن بودن یعنی اسارت بردگی یا نه یعنی شهامت گفتن اینکه من هم هستم می توانم دوش به دوش تو باشم در کنارم تو آرام گیری و من را نیز در این آرامشت سهیم کنی؟ 

نه تنها در ایران در همه جای دنیا زن همیشه مورد ستم بوده وتا خود نخواهد بر او ستم روا می کنند یک روز به اسم دین یک روز به اسم مدرنیته یک روز به اسم تساوی حقوق زن 

به همین اسم تساوی او را به بازارهای کار کشانده اند برای بهره برداری بیشتر وقتی من حق مساوی را در برابر همکار مردم دریافت نمی کنم این را غیر از ستم چه می توان نامید. 

به اسم دین که هرچه خواسته اند بر سر زن در آورده اند زن حتی در دین حق بخشش از مال خود را نیز نداردچه برسد از مال همسر 

در دین بعضی ها زن را فقط برای کامجویی مرد به عنوان یک برده می دانند غلام حلقه به گوش 

حالم ازاین گونه زن بودن به هم می خورد 

در فرهنگ ما زنان این عصر زن یعنی پاکدامنی هیچ کسی ارزش آن را ندارد که تو حتی ناخنت را برای کامجوییش عریان کنی  

زن یعنی مبارزه برای اثبات وجود 

زن یعنی مهر بی شائبه به فرزند و همسری که در کنارش آرام می گیری  

زن یعنی صبر اما نه فدا کردن خود به سود کسی که ارزش ندارد 

زن یعنی جرات جسارت 

زن یعنی شگفتی  

آری زن شگفت انگیز ترین مخلوق خداوند است پر از تمام اضدادیکه فقط او می تواند در کنار هم بین آنها تعادل برقرار کند 

زن یعنی ریحانه بهشت 

پس قدر زن بودنمان را بدانیم و ان را به بهایی اندک نفروشیم 

و تو ای مرد بدان 

زنی که در کنار توست شاید خیلی از جاها حتی از تو قدرتمندتر است اما فقط برای تو و مهر تو کوتاه می آید نه اینکه نمی تواند نمی خواهد و این نخواستن حدی ومرزی دارد 

تو نیز باید این حد ومرز را بشناسی 

باید احترام را با احترام پاسخ دهی  

باید ارزش پاکدامنی و صداقت همسرت رابدانی 

و.....

زن عشق می کارد و کینه درو می کند.دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...
برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی
به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی!
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد.
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
و هر روز او متولد میشود؛عاشق می شود؛مادر می شود؛پیر می شودو میمیرد
وقرن هاست که او؛
عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان
جوانی بر باد رفته اش را می بیند
و در قدم های لرزان مردش؛گام های شتابزده جوانی برای رفتن
و درد های منقطع قلب مرد؛سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده
و پیری مرد
رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد.