جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

برای تو فرزندم

سلام به زیبایی رخسارو پاکی سرشتت ای ریحانه بهشتی من 

نمی دانم کجای سفر دور ودرازت هستی اما برایت آرزوی سلامتی وتندرستی دارم.امید کامروایی و انسانیت. 

می خواهم این بار برایت از واژه ای دیگر بنویسم و آن آزادگی است.چیزی که یاریت می دهد هیچگاه حقی را به ناحق نفروشی و ستمی را به طمع دلبستگی های این دنیا بر انسانی روا نداری.چیزی که در هیاهوی این قرن ما به خوابی عمیق فرو رفته که این همه همهه نیز ذره ای از ژرفای خوابش نمی کاهد. 

هرروز به نام عدالت دین وهزاران کلمه موجه دیگر هزاران کار ناموجه صورت می پذیرد.وقتی می خواهیم فردی را متهم کنیم یا به پای چوبه دار بکشانیم آنقدر تبصره و قانون و راه داریم تا عدالت را اجرا کنیم اما برای اثبات بیگناهی هیچ نداریم.شاید کمی آزادگی درونمان به جنبش در آید. 

فرزندم 

چنان حق را ناحق و زیبا رازشت جلوه دادهاند که باید داناییت از وجدان سرچشمه بگیرد تا بتوانی این یکی را فارغ از رنگ و لباس و لعاب ونقاب بشناسی. 

چنان بزکی به چهره های منفور کرده اند که شاید با نوعروسان زیباروی .... 

اما تو فقط اندیشه کن.گاهی اگر در کشاکش عقل و قلبت قرار گرفتی ندانستی باید کار عقلت را انجام دهی یا به ندای وجدانت که همیشه صدای آنرا در قلب های سلیم می توان شنید توجه کنی دومی را برگزین البته و اگر قلبت راسلیم رشد داده ای. 

نورچشمم 

نور راستی و حقیقت را می توان در تاریکترین ظلمت ها هم دید فقط کمی بینایی می خواهد 

اگر آنقدر از نازیباها پرده بر چشم هایمان نکشیده باشیم کمترین نوری که به روزن دیده هایمان بتابد را می توانیم تشخیص دهیم. 

امیدوارم روشنایی ضمیرت درخشانتر ودرخشانتر گرددو هیچگاه کوچکترین نازیبایی از نا راستی و ناجوانمردی بر آن ننشیند.برایت دینی پر آز اندیشه و آزادگی آرزو می کنم که سفیر خوشبختیت گردد.دوستت دارم بیشتر از جانم وبرای دیدنت لحظه شماری می کنم

فردا یه امتحان دارم و پس فردا هم همینطور. 

بعضی وقتها فکر میکنم زندگی ارزش این همه سختی هاش را داره 

من که امثال از شبهای قدر بی بهره بی بهره بودم 

نمی دونم بعضی وقتا گیجم.دلم می خواهد این همه کار نریخته باشه سرم... 

خسته شدم ... 

حالا این امتحان ها را که بدم یه چند روزی تا عید فطر برای خودم حسابی خستگی در می کنم 

چقدر که من زحمت می کشم 

دعا کنید موفق بشم البته...

۱۹ رمضان

امروز روز ضربت خوردن بزرگ مرد تاریخ مااست.مردی که اسوه کامل شرافت ومردانگی است.و یک نقطه عطف تو زندگی من بوده و خواهد بود. 

پارسال دقیقا تو یه همچین وقتی بود که من تونستم بزرگترین و شاید تلخ ترین تصمیم زندگیم را بگیرم.هیچ وقت آن شب ها و روزها را فراموش نخواهم کرد . اما خدا را شاکرم که هر چی بیشتر می گذره به درستی تصمیمم مطمئن تر می شم.تصمیمی که سالها به خاطر ترسها و تردیدهای که داشتم آن را عقب انداخته بودم. 

یه نفر بهم گفته بود شاید روزی از این روز به عنوان بهترین روز زندگیت یاد کنی.... شاید در آینده یک همچین تصوری هم پیدا کنم.اما امروز حداقل به این نتیجه بزرگ رسیدم که تحت هیچ شرایطی و هیچ زمانی از تصمیمم پشیمان نخواهم شد. 

فقط از پروردگار مهربان در این شبها وروزهای عظیم بهترین مقدرات را برای تمام سرنوشت خودم و تمام انسانهای روی کره خاکی می خواهم که او بهترین تقدیر کننده هاست.... و اراده من در برابر عظمت او ذره ای بیش نیست. آمین

عشق

سلام

سلام که زیباترین واژه پروردگار است،و درود به تو که زیباترین نگاه یگانه هستی بخشی!

نور چشمم

 می خواهم برایت ازواژه ای سخن بگویم که هنوز خودم هم هر چه تفکر می کنم نمی توانم به ژرفای آن پی ببرم چون باید با عمق جانت احساسش کنی و ریشه در درونت بدواند.

نور چشمم این کلام عشق است و شاید این همان بار گرانی باشد که کوه تا ابد سرفراز از زیر گرانی این بار شانه خالی کرد ووسعت دل دریا تاب آن رانیاورد و بخشش آسمان در برابر بخشش آن فرو ماند. اما من و تو انسان پذیرایش شدیم و چقدر در این راه شتاب به خرج دادیم. اما بدان همان قدر که گران است به همان اندازه ارزشمند است اما ....

همیشه گفته اند عشق نابینا است نا بینای مطلق که تا به  وصال نرسد بینا نمی گردد و آنگاه افسوس که چه بد بینایی نصیبش می شود . اما عشقی که من تجربه کردم بینای مطلق است عشق چیزی جز زیبایی مطلق را نمی بیند و اگر به غیر از این باشد بدان که راه را بیراهه رفته ای نازنینم . مگر چیزی که خود زیبایی مطلق است به غیر از زیبایی می تواند چیزی را به نظاره بنشیند.

عشق لرزیدن دل را دارد اما هر لرزیدنی نشانه عشق نیست شوری پر از آرامش است پر از امنیت. هراس در عشق راهی ندارد. اگر روزی از هراس تنها شدن بند ساختی بر پای عشق بدان که باز اشتباه راه پیمو ده ای!

عشق مهر مطلق است و بخشش مطلق هرگاه رنجیدی که چرا در برابر این بخششت چیزی به دست نیاورده ای و یا انتظار داشتی پاداشت دهند این عشق نیست.

فرزندم عشق یگانه است ، بسیاری را دوست می داری حتی بیشتر از جانت اما عشق یگانه است فقط اگرآنرا تجربه کنی برای یکبار خواهد بود و بس بدان اینگونه نیست که هر از گاهی عشقی در دلت جوانه بزند آن مهر است نه عشق !

عشق خالی از هر هوسی است چیزی که عشق را به تاراج می برد همین یکی است و چه بد می کند با عشق . همان که عشق های الان بسیاری را هوس سرنگون کرده است

اما نه عشق هیچ گاه رنگ هوس و هرزگی به خود نمی گیرد . باطن و درون آنها عشق نبوده ....

فرزندم برایت عشقی زیبا به زیبایی خالق آن و وسیع به وسعت آسمان زندگیت و پاک و منزه به پاکی سرشت نیکخویان آرزو می کنم . عشقی که با آن به اوج برسی !

یگانه معشوق زیبای هستی یاریگر و همراه روز گارانت.

عطر رمضان

امشب عطر رمضان را با تمام وجودم حس می کنم عطر این ماه عزیز خدا ،دمادم غروب یاد رمضان پارسال افتادم.دلم بدجوری گرفت . 

هنوز هم گاهی دلتنگ می شم اما دلتنگی که هر بار بر فهمم اضافه می کند. 

رمضان گذشته برای من ماه برزخ نه وقت خروج از برزخ زندگیم بود.شگفتا که چقدر خداوند ... 

نزدیک شدم به او چرا همیشه وقتی محتاجش می شوم اینقدر خودم را نزدیک می بینم.مثل این روزها مثل امروز پای نماز مغربم 

یکسال گذشت و چقدر تند تند ... 

بوی عطر خدا را در شبهایش در سحر گاه می توان حس کرد. مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را  

و چه خوب مرا اجابت کرد.  

دلم دوباره سرشار از شور است سرشار از غم سرشار از شادی  

بعضی وقتها آنقئر شادم که ناگاه غم را با تمام وجودم حس می کنم وگاه آنقدر غم دارم که شادی را با تمام وجودم درک می کنم وچقدر درک اینچنینی از شادی وغم دردناک و آرامبخش است 

خدایا اکنون که در آستانه این ماه مهربان تو قدم در راه بندگیت می گزاریم وبا ربناهای هنگام مغرب با تمام وجودمان تورا بر سر سفره های افطارمان می خوانیم پذیرایمان باش  

خداوند سلامتی و سعادت را بر خانه های ما بپاشان و محبت وهمدلی را بر دلهای تاریکمان قرار ده. آمین

در این دنیا که مردانش عصا  

از کور می دزدند 

من از خوش باوری اینجا 

محبت آرزو کردم...

سلام به تو نور چشمم

سلام به تو یی که بیشتر از جانم دوستت دارم

این دومین نامه ای که برات می نویسم ،عزیزم دوستی بهم گفته بود که اگه راستگویی را بهت یاد بدم همین برای همه عمرت کافیه.

عزیزم باید یاد بگیری که اگر یکبار به خودت اجازه دادی که کسی را فریب بدی به تمام دنیا اجازه داده ای که تو را فریب بدهند .

پسرکم از جایی می آیی که سراسر نور وروشنایی است مبادا برقهای این دنیایمان نور و روشنایی چشمانت را بگیرد .

نور چشمم هیچ چیزی ندارم که برایت ارمغان بیاورم فقط عشق هنوز خیلی مانده تا مفهوم این را بدانی که عشق های امروز ما نیز آلوده هوس گردیده و سر شار از فریب

عزیزکم شرافت مرد مثل بکارت زن است مبادا شرافتت را دروغ وفریب به یغما ببرد می دانم آنقدر پاک و معصومی که این چنین نخواهد شد .

اندیشه ات پر از روشنایی و آگاهی باشد . برایت سفری پر از سلامتی آرزومندم سفری که در آن هر لحظه بر داشته هایت افزوده می گردد امیدوارم سفر دنیاییت هم همین گونه باشد .

قدر لحظه هایت را بدان و همواره سپاسگزار پروردگار باش و خودت را آماده کن برای زندگی وجایی به اسم دنیا.

راستی تا انجا هستی و هنوز فراموشت نشده که از نزد چه کسی برای ما هدیه شده ای برای من و مادرت پدرت و تمام کسانی که دوستت دارند دعا کن.خداوند یاور لحظه لحظه ات نور چشمم .

فقر

امروز وقتی از یک کارگر خواستم کلید ی را برام بیاره  واژه ای را شنیدم که هنوز هم در باورم نمی گنجد : ارباب

کارگر گفت کلید دست اربابه!

از سریال های تلوزیونی که بگذریم . چند نفر از ما این کلمه را با این مضمون شنیده ایم .

جایی که رفته بودم سراسر فقر بود کودکانی را آنجا دیدم که هر کدام یک مجموعه کاملی از فقر و تنگدستی از همه لحاظ بودند .فقر فرهنگی فقر مالی فقر دانش و....

چنان با پای برهنه در آفتاب راه می رفتند که گویی هرگز کفشی به پایشان آشنا نشده و چنان مبهوت نگاهم می کردند که گویی عجیب ترین موجود روی زمین را دیده اند البته زیاد هم تعجب نکردم چون انها بچه هایی بودند که زن را فقط و فقط محصور در خانه دیده اند . اکثریت آنها بچه هایی هستند که والدین انها مهمان های ناخوانده این کشورند یعنی افغان

هنوز هم کلمه ارباب برایم عجیب است پس هنوز هم ارباب و رعیتی پابرجاست....

نامه ای به یک نوزاد

سلام به تو فرشته معصوم خداوند 

سلام به تویی که هنوز نیامده دل ما را پر از شادی کرده ای و چقدر انتظار آمدنت را می کشیم 

آمدنی که شاید زیاد هم به نفعت نباشد.عزیزکم این روزها که کم کم داری کامل می شوی تا آنقدر قدرتمند شوی که روزی نام انسان را به تو بگذارند را قدر بدان شاید سالها بعد که این نامه را می خوانی وبرای خودت مردی شده ای هرگز این رو زها را به یاد نیاوری اما من برایت ثبتش می کنم تا بدانی که قبل از آمدنت چقدر شور و شعف در دل همگان بود. پسرکم مادرت لحظه شماری می کند با تمام وجودش مادر بودن را حس می کند هر حرکت تو هر صدای قلب تو و هر چیزی که تو را به یادش بیاورد برایش از همه دنیا مهمتر است دوستت دارد شاید تا به حال به هیچ کسی به این اندازه مهر نداشته است. 

می خواهی جایی پا بگذاری که باید خیلی قدرتمند باشی تا زندگی کنی  

جایی که اسمش دنیا و خاکی که نامش ایران است دنیای ما خیلی کوچکتر از جایی است که از آن می آیی اما آنقدر گرفتارت می کند که دیگر حتی فراموشت می شود از کجا آمده ای همه ما الان دچار این فرا موشی شده ایم. اما تو سعی کن اینگونه نباشی. 

کسانی اینجا هستند که خیلی دوستت دارند با تمام وجودشان پس همه چیز اینجا  هم خیلی بد نیست. 

اما تو فراموش نکن که نباید زیاذ همرنگ جماعت شوی هر چیزی که اندیشه تو هدف تو و از همه مهمتر قلب آگاه تو می پسندد را انجام بده.از هیچ چیز واهمه ای به دل راه نده . 

فرزندم 

برای زندگیت صبوری مهربانی شرافت و پاکدامنی و راستگویی را پایه های زنگیت قرار بده. 

دوستت داریم با تمام وجودمان و چشم انتظار آمدنت هستیم 

جوانه

سلام به تویی که پر از شوری پر از تازگی 

بوی عطر یاس می دهی بوی جوانی ،چقدر هوای تو لطیف است و چقدر شفاف جوانی پر از زیبایی طراوت تلاش همت است. 

پر از خنده های مستانه پر از اشتباهاتی که به واسطه آنها جوان می مانی وقتی یاد بگیری بشود درس روزگارت 

پر از شرافت جوانمردی نجابت پاکدامنی که اگر اینها نباشد جوان نیستی و نخواهی بود 

پر از تلاش تفکر اندیشیدن جوان پر از همه چیزهای خوب خداست نفسش عطرروشن حضور دوست است. 

جوان باشیم وجوانی کنیم. 

یه روزی یه جایی یه کسی بهم گفت خیلی سنگ خدات را به سینه می زنی ؟اما واسه چیزهایی که گفته هر کدوم را به نفعته قبول داری هر کدوم هم که نه با تو توی یه جوی نمی ره ردش می کنی؟  

وقتی می خوای نماز بخونی همچین خودت را می پوشونی که مبادا از تقرب به خدا کاسته بشه 

اما .... 

اما خدایی که من می شناسم اینجوری نیست خدای من پر از مهربونیه خدایی که فقط می گه هوای دل بقیه بنده هام را داشته باش به خودت به دوستت به هر کسی که مثل تو ستم نکن 

اما ما ادمها فقط چسبیدیم به چنتا چیزی که یه جورایی کمکمون می کنه خودمون راحت تر باشیم 

خدای من این روزها باز هم دلم هوات را کرده دلم می خواد بیای پیشم بشینی و دستام را بگیری که خوش به حال کسی که گرمای وجود تو را با دستاش حس کنه.  

دلم می خواد کنارم باشی سرم را روی شانه های قدرتمند تو بزارم وتو نوازشم کنی. 

می دونم که خیلی بهم نزدیکی اما دلم می خواد لمست کنم با تمام وجودم...

 

دل

وقتی داشت سفره دلش را جمع می کرد تمام بغض دنیا در نگاهش بود همیشه سفره های دل را پهن می کنند اما این یکی داشت جمعشان می کرد سفره ای پر از خاطره پر از عشق پر از صبر و پر از غم 

نمی توانست گریه کند اما کاش بغضش را فرو نمی خورد 

کاش او هم گریه می کرد شاید سبکبار می شد.... 

تقدیم به وجود پر از مهر وشکیباییش

امروز دوباره دلتنگم  

از دست تو از دست خودم از دست دنیایی که دیگه دوستش ندارم  

شدم مثل یه ماهی که انداختنش توی یه تنگ بلور گذاشتنش کنار یه دریا نشونش می دن اما می دونه هرگز نمی تونه به دریا برسه فقط اگه تو بخواهی تمی دونم می خواهی چه چیزی را به من بنده ات ثابت کنی 

می دونم آنقدر قوی هستی که من هیچم در مقابل اراده ات 

اما دلم بدجوری ازت گرفته اصلا نمی ترسم که اگه بهت گلایه کنم بخواهی اذیتم کنی 

بدجوری عادت کردی به حال گیری از من 

هرچی صبر می کنم میگم صلاحم را می خواهد می گم کارش بی حکمت نیست 

اما باز هم هی حالم را بگیر نمی دونم تا کی می خواهی ادامه بدهی 

من که به تمام ناتوانیم در برابر قدرت تو اقرار می کنم 

خواهش می کنم ازت به تمام چیزهای خوبی که داری به تمام مهربونیت به تمام لطفت به تمام نگاههای مهربونت 

یه کم هوای دل من را هم داشته باش 

من از دستت دلگیرم اما مگه غیر از تو کسی را هم دارم خودت خوب میدونی علتش چیه 

اصلا میشه که من بخوام فکری هم بکنم و اون بدون اراده تو باشه  

مگه میشه ارزویی کنم و تو قبلش ندانی چیه 

تو که همه چیزم را می دونی ،تو که نامه نانوشته را می خونی 

پس دیگه لازم نیست بهت بگم یه کاری کن یادت بشه همنشین تمام لحظه هام 

یه کم از این دلگیریم دلتنگیم کمتر بشه یه کاری کن آروم بگیرم 

ازم به دل نگیر به بزرگی خودت کلافه ام کردی با این همه سخت گیریات نمی دونم برای چیه 

اما می دونم به صلاحم هست واقعا ایمان دارم به اینکه به صلاحم هست وگرنه....  

بدون دوستت دارم پس هوام را بیشتر داشته باش

اندیشیدن

یک جایی یه نوشته ای از دکتر مطهری خوندم که نوشته بود 

بهترین معلم کسی است که اندیشیدن را به شما بیاموزد نه اندیشه را 

اما واقعا چیزهایی که ما تو مدرسه تو نوشته های روی در دیوار شهر و تمام جاهای دیگه می آموزیم فقط اندیشه است ان هم باید از کلی فیلتر رد شده 

و چیزی که هیچ وقت نیاموخته ای چگونه اندیشیدن است....

زن2

تولد حضرت زهرا به تمام زنان و مادران آزاده این سرزمین مبارک 

 

این روزها اینقدر دلم پرشده که آمدم اینجا تا درددلم را از زن بودن بنویسم 

جایی که جنسیت آدم ها خیلی مهمتر از انسانیت آنهاست 

مادر بودن کاملا یه بحث جدایی از زن بودن است 

زن بودن تو یک نقصی است در دیدگاه مردان ما که آن را برچسبی  برای سنجش توانایی های تو می دانند 

برچسبی که به نام آن بر زن ستم کنند 

زنی که به نام زن بودنش باید دوبرابر کارکند تا بتواند به مرد اثبات کند که او هم می تواند مثل تو ای مرد انسان باشد 

زنی که برای کار کردن باید تمام سختی های مسئولیت نگهداری از خانواده را بر دوش بکشد که مبادا مردی که با او پس از یک روز کاری پا به خانه می نهد کمترین مشکل وکمبودی را از بابت کار کردن همسرش در بیرون از خانه احساس کند 

این ها همه در مقابل کوته بینی بعضی ها هیچ است وقتی تنها پا به رستوران می گذاری یا تنها برای خرید در خیابان قدم می زنی و وقتی بخواهی تنها زندگی کنی این آخری که در اذهان بعضی از مردم جنایت محسوب می شود متوجه نگاههای خیره سرانه دیگران می شوی 

نگاههای پر از پرسش.... 

زن بودن را برایمان سخت کرده اند  و اینکه زن باشی و پیش از آن یک انسان هنوز سخت تر است

مادر

بی اغراق زیباترین واژه هستی مادر است 

مادری که صبوریش شگفت انگیز، مهرش بی پاسخ می ماند، غمهایش در درونش تلنبار می شود 

هر لحظه اش عجین می شود باعشق نگرانی  

نمی دانم این موجود نحیف چقدر توانایی دارد  

واقعا این همه صبوری  

این همه مهر  

اما در نهایت درایت و تدبر 

از تو که هیچ هستی تویی می سازد که  

می توانی تفکر کنی انتخاب کنی دوست داشته باشی 

و حتی شاید کینه بورزی 

او مادر است زیباترین بخش آفرینش 

و شاید کلمه مهر آفریدگار 

روز مادر به تمام مادران مبارک 

و تو مادر (مامان خوبم ) از ته دلم می گم روزت مبارک 

می دونم سال گذشته برای تو سالی پر از درد بوده دردی که به خاطر من به تو تحمیل شد 

فقط امیدوارم پروردگار من را از این بابت عفو کنه 

هیچ گاه دوست نداشته ام باعث آلام ونگرانیت باشم اما نشد 

امیدوارم فرزند صالحی برایت باشم 

دوستت دارم 

دوستت دارم  

دوستت دارم

زن

نوشته پیشین از استاد بزرگوار دکتر شریعتی است 

اما زن در کلام و ذهن زنان امروز سرزمینمان چیست؟ 

زن بودن یعنی اسارت بردگی یا نه یعنی شهامت گفتن اینکه من هم هستم می توانم دوش به دوش تو باشم در کنارم تو آرام گیری و من را نیز در این آرامشت سهیم کنی؟ 

نه تنها در ایران در همه جای دنیا زن همیشه مورد ستم بوده وتا خود نخواهد بر او ستم روا می کنند یک روز به اسم دین یک روز به اسم مدرنیته یک روز به اسم تساوی حقوق زن 

به همین اسم تساوی او را به بازارهای کار کشانده اند برای بهره برداری بیشتر وقتی من حق مساوی را در برابر همکار مردم دریافت نمی کنم این را غیر از ستم چه می توان نامید. 

به اسم دین که هرچه خواسته اند بر سر زن در آورده اند زن حتی در دین حق بخشش از مال خود را نیز نداردچه برسد از مال همسر 

در دین بعضی ها زن را فقط برای کامجویی مرد به عنوان یک برده می دانند غلام حلقه به گوش 

حالم ازاین گونه زن بودن به هم می خورد 

در فرهنگ ما زنان این عصر زن یعنی پاکدامنی هیچ کسی ارزش آن را ندارد که تو حتی ناخنت را برای کامجوییش عریان کنی  

زن یعنی مبارزه برای اثبات وجود 

زن یعنی مهر بی شائبه به فرزند و همسری که در کنارش آرام می گیری  

زن یعنی صبر اما نه فدا کردن خود به سود کسی که ارزش ندارد 

زن یعنی جرات جسارت 

زن یعنی شگفتی  

آری زن شگفت انگیز ترین مخلوق خداوند است پر از تمام اضدادیکه فقط او می تواند در کنار هم بین آنها تعادل برقرار کند 

زن یعنی ریحانه بهشت 

پس قدر زن بودنمان را بدانیم و ان را به بهایی اندک نفروشیم 

و تو ای مرد بدان 

زنی که در کنار توست شاید خیلی از جاها حتی از تو قدرتمندتر است اما فقط برای تو و مهر تو کوتاه می آید نه اینکه نمی تواند نمی خواهد و این نخواستن حدی ومرزی دارد 

تو نیز باید این حد ومرز را بشناسی 

باید احترام را با احترام پاسخ دهی  

باید ارزش پاکدامنی و صداقت همسرت رابدانی 

و.....

هیچگاه در جستجوی یافتن چیزی در درون کسی نباش که نمی خواهدتو از وجود آن اگاه شوی و پیوسته از تو پنهانش می کند چون اگر خوب بود خودش به تو نشانش می داد 

اگر یافتیش دو چیز نصیب تو می شود 

یکی شر مساری طرف مقابلت  

ودیگری احساس نا امنی و عدم اعتماد برای تو 

هیچگاه در جستجوی یافتن چیزی در درون کسی نباش که نمی خواهدتو از وجود آن اگاه شوی و پیوسته از تو پنهانش می کند چون اگر خوب بود خودش به تو نشانش می داد 

اگر یافتیش دو چیز نصیب تو می شود 

یکی شر مساری طرف مقابلت  

ودیگری احساس نا امنی و عدم اعتماد برای تو 

بهشت

امروز داشتم به بهشت فکر می کردم به همان سرزمینی که به واسطه گناه از آن رانده شدم نمی دونم چه شکلی بعضی جاهایی که روی زمین هستند را تمثیل به زیبایی بهشت می کنند به طراوت وتازگی بهشت . 

آیه های بسیاری تو قران توصیف بهشت را کرده از سرسبزی و پاکی تا شفافیت آن جایی که به پاداش انتخاب های درستمون روزگاری ممکنه لیاقت پا گذاشتن در آن را بهمون بدهند. 

اما بهشت من تو هستی تویی که با تمام وجودم دوستت دارم  

تویی که شمارش نفسهایم با یاد تو ست  

بهشت را فارغ از تو نمی خواهم  

نمی خواهم چون فرشتگان معصوم باشم 

می خواهم مثل آدم باشم یعنی بتوانم انتخابت کنم  

راستی بهشت تو چگونه است دوست من؟

برهوت اندیشه

تمام هستی یک انسان شرافت و پارسایی اوست هر آنچه  غیر از اینها می  

 

کشاندت به سوی برهوت که ممکن است سرگردان آن شوی .

 

برهوتی به وسعت ناپیدا ها، تفکر شاید دلیل تو باشد تا وارد این صحرا نشوی  

 

اماگاه نمی توان تفکر کرد  

 

هر چیزی باعث می شود از این تفکر باز ایستی  ترس وحشت انتظار و گاهی  

 

توهم تورا به این برهوت می کشاند سر گردانت می کند در سرگردانی ها اما  

 

آنجا تنها وتنها آن دلیل روشن است که نجاتت می دهدکه تمام ترسها اضطرابها 

 

وسرمای سکون وسکوت را می شکند وحشت را محو می کند وانتظارت را  

 

به سر انجام می رساند .بارها وبارها سرگردان شده ام سرگردان باورهایم ترسهایم  

 

وحشتهایم و همه ابهام ها اما هر بار که در سکوتم  

 

فریادش زدم یا غیاث المستغیثین یا دلیل المتحیرین ای پناه بی پناهان ای  

 

دلیل  راه گمکردگان روشناییش  را حس کردم.

دربین آیه های قران بعضی درخشانترن مثل الماس در یک جعبه جواهر بعضی را بیشتر دوست دارم با بعضی خودم وخدایم را بهتر می شناسم

یکی از این آیه هاست :

 فبائ الاءربکما تکذبان

خدایا چگونه تکذیبت توانم کرد وقتی هر لحظه در من جاری هستی

 و چگونه ستایشت کنم برای بودنم تا انسان بودنم از اینکه انسانم ومی توانم برگزینم بین پاکی وپلیدی

 نور و تاریکی

انسان ماندن یا شیطان شدن

آزادی یا برده شدن

بین تمام اضداد این هستی که یکی نشان از توست و دیگری سرگردانی

خدایا چگونه می توانم تکذیبت کنم وقتی پیوسته با منی در تمام لحظه هایم حتی لحظه های گناه

لحظه های سرکشی و طغیان

وقتی حضورت همیشگی است

وقتی عطر تو را حس می کنم در شکوفه های سیب کوچه باغهاو در بهار نارنجهای خانه همسایه

وقتی وسعتت را حس می کنم در بیکران آسمان

پاکیت را در چشمه سارها ی زلال کوهستان

 شفافیتت را درنور

شکوهت را در کوه

و زیباییت را در لبخند نوزادی به چهره دلگشای مادر

خدایا دوستت دارم بیشتر از جانم

که این را نیز از تو دارم

وجودم ناچیز است در مقابل سخاوت وبخشندگی تو

در مقا یسه با مهربانی و ایثار تو

هیچ میدانی هیچ یعنی چه.....

آمدم یه چیزی بنویسم اما دیدم دلم به هیچ نمی ره 

امروز از صبح یه کم کارم زیاد بوده خسته شدم حسابی 

اینم خودش بشه یه خاطره از روزهای آخر فروردین 

وای که چه تند می آیند و میروند 

ومن همچنان چشم انتظارم برای روزهای جدید..... 

روز هایی که می دانم برایم غرق شادی خواهند بود

دلنوشته

سلام دوست خوبم 

 

خیلی دلم هواتو کرده بود تو این هوای بارونی امسال یه کم هوا گیج می زنه نمی دونم چش شده قاطی کرده حسابی  

حالا بریم سر حرفای خودمونی یه وقتی خیلی مناجات حضرت امیر رو می خوندم امشب یهو دلم هواشو کرد وای که تو هر جملهایش چه حالی ه برای دلم 

خودت می دونی شاید این یکی از معدوددعاهای عربیه که وقتی می خونمش تک تک سلولهای تنم با تمام هستیشون اونو تکرار می کنن مخصوصا انجاش رو که می گه  

انت الدلیل و انا المتحیرو هل یرحم المتحیر الا الدلیل 

دوست خوبم امشب دوباره خوندمش از ته دلم بعد از یه عالمه دوری 

وسر گذاشتم به استان سجودت به خاطر همه چیزایی که دارم

همه لحظات پر از شور وآرامشم

به خاطر همه اضدادبی که تو درون من گذاشتی

همونایی که به تو نزدیک ترم می کنه

و حتی به خاطر ناملایماتی که سر راهمه

خدای من تو گریزگاه مامن ماواوخلاصه همه هستی منی

دوستت دارم وباز با تمام وجودم میگم

تو نوری نور آسمانها وزمین نورنور نوری که سراسر نور است.

فقط دلم رو سپردم دست خودت تو این مسیر عاشقی....

حواست بهش باشه بیشتر از همیشه

دیروز عصر ساعت ۵/۶ بود یه تلفن زدم به آبجی که رفته بود مکه می دونید کجا بود کعبه همون سنگ نشانی دنیا دلم هری ریخت تو دلم آشوب شد نتونستم باهاش درست صحبت کنم اما از همون وقت دلم گرفت یه حس غریب یه دلتنگی عجیب امده بود سراغم دلم می خواست الان جاش بودم همون جا  کنار ش بودم اما حیف که فقط دلم رفت وتنم موند همین جا 

تا امروز ظهر پکر بودم حال خوشی نداشتم 

دیشب حتی موقع خواب گریه کردم 

اما سبک نشدم که هیچ ... 

ظهری باهاش تلفنی صحبت کردم صداشو که شنیدم یه هو آ روم شدم خودم هم باورم نمیشه اما اینقدر صداش برام دوست داشتنی بود که نگو اون می گفت منم کلماتش رو با تمام وجودم می بلعیدم الان خیلی حالم خوبه می دونم به خاطر دعاهاش بوده 

خواهر خوب ومهربونم 

به اندازه چشمام نه تمام وجودم دوستت دارم 

حجت قبول ودلت پر یاد خدا 

می دونم که دست پر برگشتی خودت گفتی تو دلم روشنه دل من رو هم روشن کردی