جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد درزمین تنهانیستی

خدای من

خدای مهربانم  

من به جز این صفحه و یک دل پر هیچ ندارم که ارزانی ات کنم 

و فقط تو هستی که باید صبور باشی تا من بگویم برایت ناگفته هایم را 

شادی هایم دلتنگی هایم ستایش هایی که نمی دانم چگونه ساختمشان و نیایشهایی که هر صبح گاه از دلم می شنوی  

یکی می گفت نمی تواند تورا پیدا کند 

من هم گفتم تو اورا گم نکرده ای خودت را گم کرده ای اول خودت را 

پیدا کن ! 

خدای من مگر تو گم هم می شوی... 

من که هر جا نگاه می کنم پراز توست 

چطور بعضی ها گمت می کنند 

خدای مهربون من 

خودت کمکشون کن تا با دلشون دنبالت بگردند 

همان چیزی که من به آن دوست گفتم 

گفتم با دلت بگرد نه با کتابها 

خدا را همیشه نزد ساده ترین چیزها راحتر می شه دید 

گفتم نفی های تو نمی ذاره خدا به درونت رخنه کنه 

بهم یه چیزی گفت که نتونستم جوابش رو بدم  

گفت من خدای ضعیفی نمی خوام که با نفی من راهش بسته بشه 

نتونستم جوابش بدم 

اما می دونم که تو ضعیف نیستی 

پس خودت بهم بگو....

مجالی نمانده برای من 

تمام لحظه های پرشتاب می روند 

ومن به جا می مانم در بین یادهاشان 

اما گاهی نرفتن همان رسیدن است که  

با پای دل باید رفت 

و گاهی آنقدر دلت سنگین می شود که پای بسته می ماند 

آخیش دلم سبک تر شد 

حال باید بروم  

هرچند هیچگاه نرسم...

معجزه

خداوند زیباترین معجزه ای است که در دلم اتفاق می افتد 

معجزه ای برتر از ید بیضا 

معجزه ای پر از نور به اسم عشق 

خداوند یعنی پراز تمامی خواستن ها وخالی از تمام دلتنگی هایم 

دوستی که هیچ وقت عهد نمی شکند 

و باز با من عهد شکن 

.... 

خداوند معجزه ای است در دستانم 

سبزی دانه ای از دل خاک 

پر گشودن پروانه ای از پیله 

همه معجزه است  

چرا ما به دنبال سخت ترین های دنیاییم 

خداوند معجزه ای است در قلب من 

گردیدن آفتاب گردان به سمت خورشید 

و ماه به دور زمین  

وزمین به دور خودش وخورشید 

پس ما نیز باید همسو بگردیم 

خداوند معجزه ای در ژرف ترین نقطه تنم....

گندم وسیب

یه روزی یه کسی گفته بود 

کاشکی آدمها دانه های دلشان پیدا بود 

فکرش رو کنید اما.... 

دوست خوب من 

این فقط تو هستی که دانه های دل ما رو می بینی 

و فقط تو هستی که می تونی سرشت ما را تغییر بدی 

تویی که اگه تمام هستیم را هم به پات بریزم باز آنچه که خودت دادی رو تازه پس دادم. 

خدایا یه کاری کن تو دل من وهمه آدمهای مثل من دانه های روییدنی کاشته بشه 

نکنه علف هرز باشه 

خدای من من از بین تمام دانه های روییدنییت 

گندم وسیب رو می خوام 

گندم برکت وتقدس و بضاعته 

سیب هم عطر داره 

می خوام  یه روزی خوشه های گندمم رو درو کنم وبسپارمشون 

به کسی که هر دونش رو برام یه مزرعه کنه 

اما سیبم برای خودمه وخودت 

خودم وخودت

صبر یعنی تو 

وبا اینکه میدانم پایان قصه ما تلخ است 

و پریشانی من 

باز هم 

شکیباییم را به قربانگاه عشق می فرستم!

بوی بهار

دارم بوی بهار رو حس میکنم 

زمستونم با همه خاطراتش 

داره کم کم می ره تا یه سال 

نو را به جای خودش بیاره 

فقط دعا میکنم سال دیگه فارغ از ملیت وزبان و.... 

برای همه مردم دنیا سال پر از بهترینها باشه 

ودیگه هیچ جایی اثری از فقر وبیماری وجنگ نباشه 

سال نو همه پیشاپیش مبارک 

از سر دلتنگی

واما بعد یک شروع تازه 

با دوستی که همیشه همراه وهمدلم هست 

خدای مهربونم شاید یه چیزایی از دست دادم اما باتمام وجودم بهت اعتماد دارم 

یه چیزایی رو دارم به دست می ارم که تمام این سالها فراموششون کرده بودم 

دوستای خوبی که همیشه سنگ صبور دل تنگم بوده اند و تا الان مهربونیاشون رو نمی فهمیدم 

پا گذاشتم تو یه دنیای دیگه 

اینگار دوباره متولد شدم 

اما این دفعه با یه عالمه تجربه های تلخ وشیرین 

دوستای خوبم خواهرهای مهربونم  و پدر ومادر صبورم می دونم این سال ها چقدر به خاطر من اذیت شدید و یه دوست خوبم با رمز یاحق تا بعد خیلی از مهربونیاتون و همدلی و دلگرمی هاتون سپاسگزارم 

واما آذر ماه تغییر محل شغلم اتفاق افتاد که اون هم یکی دیگه از لطف های خدای مهربونم بود. 

تمام این مدت برام یه جورایی متفاوت گذشت با بغض های نترکیده با شادی های ماندگار تا اسفند ماه خوب من 

این ماه پر بود ازخاطره  

سه تا تولد تولد دوتا خواهر مهربونم و خودم 

بعدش هم یه مهمانی که آخرش بود و جای دوتا آبجی گلم خیلی خالی بود حیف که نتونستند بیان 

اما چند روز بعد باز این شادی ما با یه خبر ناگوار از فوت یه عزیز تبدیل به اشک شد وبا کامی تلخ به پیشواز بهار میریم. 

امیدوارم تمام کسانی که این متن رو می خونن یاد خدا قرین لحظه لحظه زندگیشون باشه و دلشئن سبز و بهاری و پر از گلهای شقایق باشه.

ازسر دلتنگی

یکسال دیگه گذشت سالی که اصلا فکرش رو نمی کردم اینطوری باشه یعنی جرات فکر کردنش رو نداشتم. 

نوروز ۸۷ را خوب یادم مونده با اون همه دیدو بازدیداش و بعد هم اردیبهشت خرداد که یه سفر رفتم مشهد با مامان بودم بد نگذشت 

من حافظه خوبی ندارم برای از بر کردن رویدادهای زندگیم فقط از  سالی که گذشت بزرگترین هاش تو ذهنم مونده. 

خاطره خوش یه خبر توی مرداد که چندان طول نکشید و خوشیش از بین رفت وبعد ماه رمضان امسال 

ماهی که برای من سراسر آشوب بود وتشویش ولحظات خلوت با او.... 

دلم خیلی گرفته بود از تموم هستی از اینهمه صبراز 

این همه تردید وجودم پر از ترس بود وحشت و چیزی که فقط خودم می فهمیدمش 

 شبی نبود که دعا نکنم تا از برزخ بیرون بیام تا شب شهادت بزرگ مرد تاریخ بود 

یه جورایی فهمیدم باید چی کار کنم دیگه باید راهم جدامی شدیه جور مکاشفه که جوابم رو گرفتم جواب تمام تردیدهام تمام لحظه های اشک ریختنم و تمام شکیبایی هام  

اما بازم صبرکردم تا ماه رمضان تمام شد درست یادمه لحظهای که گفتم تصمیمم رو  

خیلی سخت بود الان هم دردش رو احساس میکنم یه جور حالت بهت ناباوری اما هوشیار 

خیلی طول نکشید اون یک ماه و اندی 

نمی دونم چطور سرکار می رفتم خودم رودلداری می دادم یا نه اول بقیه رو آرام میکردم تا یه جایی که دیگه تمام شد نیمه آبان .... 

 ماهی که همیشه اینقدر دوستش داشتم برام شد یه ماه سخت مثل زنی که منتظر یه بچه ای که بهش گفتن یا می میره یا ناقص دنیا میاد البته یه درصدی هم شاید.... 

یک روز تمام گیج بودم ومنگ  

با خدا حرف میزدم امانصفش ناسپاسی بود 

اما کم کم ارام شدم 

به خاطر چیزهای خوبی که دارم وبه دست آوردم ازش تشکر کردم.بقیه اش برای بعد......

رصد

دیشب برای اولین بار رصد یک سیاره رو تماشا کردم واقعا شگفت انگیز بود اون هم چه سیاره ای زحل با اون حلقه ای که دورش هست و فقط تو کتابهای دوران مدرسه یه چیزایی در موردشون خونده بودیم خیلی خوش گذشت و واقعا آدم به بزرگی خدا فکر می کنه و حضورش برات محسوس تر می شه این حسی بود که برای من تو اولین رصد اسمان به وجود آمد رصد ماه رو هم انجام دادم اون هم خیلی خیلی قشنگ بود حفره های درون ماه به خوبی نمایان بود همون ماهی که می گن یه جورایی فسیل زمین ماست. خدای مهربون من چرا که من ازهمه اسمهای زیبات  مهربان را بیشتر دوست دارم تورو سپاسگزارم به خاطر این همه شگفتی و زیبایی!

زن

زن پر از شگفتی و سرشار از نور است اما افسوس که نه او خود را شناخته ونه دیگران اورا 

از او و اینهمه زیبایی وجودش چیزی را می خواهند و می بینند که سزاوار ان نیست 

شایستگی زن در آرامش و دوست داشتن زیبایی وظرافت اوست 

ظرافتی که گاهی تورا به شگفتی وا می دارد  

زن ریحانه آفرینش است 

سرشار از عطر شادی و غم  

سرشار از نسیم محبت و پاکدامنی 

پس ارزش زن بودنمان را بدانیم 

و به حراجش نسپاریم 

تقدیم به تمام زنان پاکدامن این اقلیم ومردان نیکو پندار آن 

روز جهانی زن مبارک

تولد

تولد یعنی تو وارد لحظه های دنیاییت می شوی و چه حس غریبی است زمانی که نمی دانی کوچ یعنی چه و کوچانده می شوی!  

ذلم تنگ شده برای تولد های دوران کودکیم دلم تنگ شده که یکسال دیگر به پایان رسید و سپیده دم طلوع سالی دیگر از روزهای ماندگارم. 

عجب سالی را پشت سر گذاشتم سراسر نجوای درون وبرون سراسر دلتنگی و شوق عطش و فریاد در سکوت....... 

ای کاش می توانستم زمان را نگهدارم فقط برای همین یک شب. 

نجوایی به گوش جانم فرو می رود نجوایی غریب یادم باشد که به تمام یادم باشدها اگرنتوانم عمل کنم حداقل فکر کنم. 

باز هم هجوم هجوم شفاف عطری را حس می کنم .عطر بلوغ عطر تازگی بهار و باز هم امشب متولد می شوم مانندهمه این سالهایم! 

در پایان تولدم هم مبارک

تولد

تولدتوآغازیست برای یه دنیا مهربانی

تولد همه خوبیهاست

تولد تمام زیباییهای زندگی

امروز روز توست

امروز برایت زیباترین گلهای دنیا را  خواهم آورد

هر چند تو مهربانتر از همه آنهایی

همیشه به قداست چشمان تو ایمان دارم

چه کسی چشم های تو را رنگ کرده است؟

چه وقت دیگر  گیتی تواند چون تویی را بزاید؟  

 

فرشته ای فقط در قالب یک انسان !

فقط ساده می توانم بگویم :

عزیزم تولدت مبارک

عکس

الان داشتم عکسای یه سفر  رو که ریخته بودم رو کامپیوتر نگاه می کردم وای که چقدر خوش گذشت و واقعا عکس چه چیز عجیبیه تمام لحظات را دوباره بهت یاداوری می کنه .اون قدرم تو این سفر خندیدیم و از خجالت خودمون در اومدیم که نگو .... 

اما واقعا سفر چیز خوبیه ادم با تمام وجودش ارامش رو احساس می کنه و هر چی هیجان داره یه جورایی خالیش می کنه بی خیال کار واداره و بقیه ادما که حالا چطور نگات می کنن در مورد چی می گن..... دختر که نباید زیاد بخنده دختر نباید بدو دختر باید سنگین باشه و..... از این جور حرفا به قول یکی از دوستام اگه بخوای برای مردم زندگی کنی یه وقت نگاه می کنی می بینی دیگه اخر راهی و یه لحظه هم برای خودت زندگی نکردی همیشه می گه ولش کن عامو  اما موضوع عکس بود به کجا کشید

دلنوشته

نگاهم به جادهای است که می دانم انتها دارد اما به کجا

بعضی وقتها پر می شم از هق هق

پر می شم از عشق نفرت زیبایی زشتی و همه اضداد وجودم را لبریز می کنند

می مانم در مرز بین استقامت وشکستن

گاهی همسفر دردم وگاهی همسفر شادی

این همسفری به کجا خواهدم برد!!!!

سرنوشت یعنی انچه از پیش نگاشته شده یا آنچه باید به قلم تو نوشته شود

زندگی یعنی همسفر زنده ها بودن گاهی همسفرت کسی است که اصلا نمی شناسیش

عشق اما چه واژه غریب وقریبی است هنوز نمی شناسمش

راستی عشق یعنی چه؟

زندگی

زندگی دفتری از خاطره هاست  

یک نفر در دل شب 

یک نفر در دل خاک 

یک نفر همدم خوشبختی هاست  

یک نفر همسفر سختی هاست 

چشم تا باز کنیم  

عمرمان می گذرد 

ما همه همسفریم!

سفر

یه سفر در پیش دارم

سفری از خودم به انتهای وجود ، سفری از یه ساحل آروم به ژرفای یه دریای مواج

آنقدر جلو میرم تا وجودم پر بشه از شگفتی!

می خوام خودم روبشناسم مگه نه اینکه بعدش به تومی رسم......

شاید تو هم نرم نرمک به من نزدیک تر شی.

میخوام بشناسم اون بار امانتی رو که من جاهل ظلوم پذیرفتمش و سالهاست پشتم را خم کرده و کوه تا قیامت پابرجا و سرفراز از پذیرفتنش شانه خالی کرد و

                     چقدر من نادان ستمکار بودم در حق خودم!

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت                      من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم

میخوام پیدا کنم ان امانتی راکه فرشته ها به خاطرش به من سجده کردند چه بود که از آن همه پاکی برتر بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیدونم هر روز چند تا فرشته از اون بالا به من نگاه می کنند وبخاطر داشتن چیزی که خودم نمی دونم چیه به من غبطه می خورند!

تصمیم کبری

یادتونه اون زمانها که خیلی هم دور نیست یه درسی تو کتاب فارسی اگه اشتباه نکنم سوم دبستانمون بود به اسم تصمیم کبری .شاید اون موقع فکر می کردیم اسمش را تصمیم کبری گذاشتن چون یه دختری به نام کبری کارکتر اصلی بود ولی الان می دونم هر کدوم از اون درسها واقعا درس زندگی بودن حالا باید همه ما یه جاهایی تصمیم کبری برای زندگیمون بگیریم.از همانهایی که تمام زندگی آدم رو متحول می کنه . 

من از امروز یکی از آنها را گرفتم شاید زندگی من تا حالا پر از این تصمیم ها ی کبری بوده اما خودم متوجه آنها نبودم فقط از اون دوست خوبم می خوام بهم یه کم اراده و شکیبایی بده،اون دوستی که همه جا حضورش و یادش با منه حتی وقتی دارم برخلاف سلیقه اون عمل میکنم همینه که خیلی زود پشیمون می شم و ازش می خوام منو ببخشه ووقتی متوجه می شم که منو بخشیده که دیگه آزارم نمی ده. 

وقتی به زندگی خودم نگاه می کنم خیلی جاها وقتم را تلف کردم ولی دیگه نمی خوام این کار رابکنم ،دیشب مجری تلوزیون میگفت : 

یه جایی بنویس هیچ انسانی دو بار زندگی نکرده و آن را یه جایی بذار که روزی دوبار ببینیش! 

فقطظ برام دعا کنید....و

عشق ورزیدن

روزی فرشته ای به کنار تخت خواب مردی رفت و او را بیدار کرد و گفت: با من بیا تا تفاوت بهشت و جهنم را نشانت دهم.  آن مرد که فرصت جالبی بدست آورد آن را از دست نداد و با فرشته همراه شد. وقتی به جهنم رسیدند فرشته او را با تالار بزرگی برد که میز بزرگی در آن قرار داشت و روی میز از انواع غذاهای لذیذ، نوشابه های گوارا و شیرینی های خوشمزه انباشته بود. اما در انتهای تالار همه ناله می کردند و می گریستند. وقتی مرد به آنها نزدیک شد، دریافت که همه افراد بندی بر روی بازوان خود دارند که مانع خم شدن دستهای آنان است. در نتیجه آنان نمی توانند حتی لقمه ای در دهان خود بگذارند. سپس فرشته مرد را به بهشت و تالار بزرگ برد که در آنجا میزی بزرگ با انواع غذاهای مطبوع، نوشابه های رنگارنگ و شیرینی قرار داشت.  اما در اینجا به عکس جهنم مردم می خندیدند و اوقات خوشی را کنار هم می گذراندند.  وقتی مرد به آنان  نزدیک  شد دقت کرد و دریافت  که آنان نیز همان قید و زنجیرها را دارند و دستشان خم نمی شود تا بتوانند غذا بردارند و در دهان خود بگذارند.

به نظرشما تفاوت میان بهشت و جهنم چه بود؟

عچله نکنید هنوز داستان تموم نشده.

تفاوت آنها با جهنمیان این بود که بهشتیان غذا را برمی داشتند و در دهان  یکدیگر  می گذاشتند و به این ترتیب  به کمک  یکدیگر  از خوردنی ها و آشامیدنی های لذیذ بهره می بردند.

 

به این می گن انسانیت. بهشت توی همین دنیا هم وجود داره. بعضی وقتا ما آدما مثل همون جهنمیا می خوایم از آنچه در اختیار  داریم به تنهایی لذت ببریم و حاضر نیستیم حتی اون را بهترین دوستانمون شریک  بشیم و به خاطر همین حتی در بعضی از موارد نه تنها از اونها لذت نمی بریم، بلکه باعث درد و رنج خودمون هم می شیم. در صورتیکه شاید مثل همون بهشتیها با کمک کردن به هم بتونیم از اون چیزی که خداوند برای ما در فراهم کرده لذت ببریم.

آره دوست خوبم. عشق می تونه جهنم رو به بهشت تبدیل کنه.. پس بیاید دست به دست هم بدیم و به جای اینکه با خودخواهی موقعیت ها رو از دیگران بگیریم، عشق  رو به همدیگه هدیه بدیم تا از بهشتی که خدا در اختیار ما قرار داده لذت ببریم.

ما انسانها از جنبه ای مثل حیوانات کوچک هستیم  که حتی  برای دففاع از خود پشم یا دندان تیز هم نداریم. آنچه از ما محافظت می کند، شرارت ما نیست بلکه انسانیت و قدرت ماست برای دوست داشتن دیگران و پذیرفتن عشقیکه آنها به ما می دهند. هارولدلیون

سرزمینی از آن زندگانی است، سرزمینی از آن مردگان، ((عشق)) پل میانی است.

عشق یگانه حقیقت و یگانه مایه بقاست.

سامراست موام: داستان غم انگیز این نیست که انسانها فنا می شوند بلکه این است که آنان از دوست  داشتن باز می مانند

گاه گاهی نپیمودن راهی است برای رسیدن 

گاهی سکون وسکوت مجالی است برای هوشیاری  و 

چه ژرف است عمق این هوشیاری  

از خود تو به خدایت  

انگار این همه فاصله خلاصه می شود در همان یک کلام  

منصور حلاج  

انا الحق

یادداشتهای یک دوست

دوست خوبم  

سلام سلام منو از رویه یه جای گردالی که بهش میگن زمین بپذیر .نمیدونم سرت خلوت میشه که نامه منم بخونی یا اینکه میدی فرشته ها برات بخونن اما نامه منو پارتی بازی کن خودت بخون. 

دوست مهربونم این روزها بیشتر دلم می خواد باهات حرف بزنم، از دلتنگی ام از شادی هام برات بگم.یه کاری کن دلم آروم بشه دیگه کینه هیچ کسی را توش راه ندم.حالا که تو دلم جای توه میشه مگه کینه هم جا بگیره. 

می دونم بعضی وقتا خیلی از دست بعضیا دلگیر می شم اما باز هم دوست ندارم که همیشه کینه اونها را تودلم نگهدارم. 

دوست خوبم اگه داری  یه کم آرامش ثروت مهربونی دانش وادراک واندیشه را بده یکی از فرشته هات بیاره روی زمین ما،دیگه چیزی نمی خوام.دوستت دارم.

نمیدونم چی می خوام بنویسم

دلم خیلی تنگ شده اما نمیدونم چرا وکجا وحتی برای کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

فقط اینقدر میدونم که شبها موقع خواب آسمان دلم بد جوری ابریه اما حتی یه بارون هم نمی باره که یه کم دلمو سرسبز کنه. 

الان هم که سرکارم ومی خوام کم کم برم خونه.......................................................... 

خونه چه واژه غریبیهبه غربت همه عالم  

گاهی فکر می کنم تاکی قراره این طور باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

نکنه تا.................................................................................. 

خدایا خودت کمکم کن خدایاخودتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت 

 

 

صبح بخیر

         صبح ندای شعف است وبیداری،طراوت  است  وهوای تازه که ریه هایت از آن پر می شود.

اما صبح پاییز باتمام صبح های دیگر متفاوت است از بابت بی قیدی برگها که همه جا پراکنده اند

و کلاغ هایی که در گوشه وکنار شهر قارقارسرداده اند.اما تو باز هم باید بخندی به تمام زیباییها ی خداوندی.بخند با خندهای به وسعت تمام سالهای زیبای عمرت.................................

صبح بخیر سبز باشی وسرفراز

دلنوشته

خدایا صد هزار بار شکرت که به من توانایی پذیرش مشکلات زندگی ام را دادی می دونم خیلی دوستم داری چون منم خیلی دوست دارم. میدونم هروقت یه کم  فراموشت می کنم یه تلنگری بهم می زنی که اهای حواست به خودت باشه زیاد غرور نگیر.... 

میدونم که اون وقتا تو هم دلتنگ من بوده ای........ 

خدای مهربونم من که تو را دارم دیگه حاجت به چی دارم  

من که میدونم تسلیم اراده تو شدن رسیدن به کمال وخوشبختیه 

یه کاری کن که من همیشه تسلیم تو باشم باااااااااااااااااااااااااااااااااااشه خدا جووووووووووووووووووووونم روی گلت رو میبوووووووووووووسم